هارولد وویت کیف پولش را بیرون میآورد، دستهای اسکناس ۵۰
یورویی را بیرون میکشد و وقتی که پول شعله میکشد، با آرامش به آن نگاه
میکند. کیف پول را میبندد، آتش را
خاموش میکند و وقتی کیف پول را دوباره باز میکند، پولها دستنخورده و
آمدۀ خرج شدن هستند. اتاقی پر از شاگردان شعبدهبازی با چشمانی گشاده سر
شوق میآیند و دست به تشویق بلند میکنند. اکثر این کارآموزان هنرهای تردستی، لوطی یا ستارگان یوتیوب نیستند، بلکه
مدیران کسبوکار و دیگر کارمندانی هستند که امیدوارند چند تردستی تازه بر
خورجین خود اضافه کنند. وویت، هفتاد ساله و موسس آکادمی شعبده در
پولاک، که از حومههای ثروتمند مونیخ است، میگوید: "آموختن شعبدهبازی فقط
یاد گرفتن چند تردستی نیست؛ این کار یعنی که شخصیت خود را پیش ببرید و
نحوۀ ارایه، صحبت کردن و حرکاتتان را ارتقا دهید. " وویت که بیش از نیمی از عمر خود را یک
شعبدهباز حرفهای بوده و به آموزش این فن پرداخته، میگوید که به همین
خاطر است که بسیاری از افراد شاغل و اهالی کسبوکار به کلاسهایش میآیند. او میگوید: "اکثر شاگردان من شغل اصلی
خود را رها نمیکند. من همه جور شاگردی داشتهام، از انترنهای جوان گرفته
تا یک کشیش ۸۰ سالۀ کلیسا. " او میگوید: "باورتان نمیشود در بسیاری
از شرایط، شعبدهبازی به کارتان میآید" و از تلاش برای مخ زدن تا تلاش
برای به سرانجام رساندن یک معامله را ذکر میکند. جنون هری پاتر علاقۀ آلمانیها به سحر و جادو، سابقۀ
چندین قرنی دارد، اما سالهای پس از جنگ، شاهد بازگشت قوی این علاقه بود،
چرا که جمعیت خستۀ آلمان، در اجراهای کلوبهای شبانه به دنبال سرگرمی و
فرار از مشکلات میرفتند. رونق فعلی این فن مرهون جنون ده دههای
هری پاتر است و همچنین شناخت مردم نسبت به اینکه قدری شعبده میتواند،
فواید بسیاری را در زندگی رقم بزند. بزرگترین شعبدهبازان آلمان، نظیر برادران اهلریش، با برنامهها خود استادیومها را پر میکنند. مارک ویده، ۲۷ ساله، شعبدهباز آلمانی در
ماه جولای توانست با یک تردستی با ورق، مقام بهترین شعبدهباز را در
مسابقات قهرمانی جهان به دست آورد. او برای رسیدن به این افتخار، رقیبی را
که میتوانست ۱۰ کبوتر و ۴ گوسفند را ناپدید و ظاهر کند را شکست داد. مقام
دوم به یک آلمانی دیگر به نام اکسل هکلائو رسید. وویت که پیش از در دست گرفتن چوب جادو
برای یک سرویس اطلاعات خارجی کار میکرد، میگوید که مدرسۀ شبانۀ او، اولین
مدرسهای بود که گواهی شعبدهبازیای ارایه میداد که دولت آن را به رسمیت
میشناسد. اما اکثر شاگردانی که برای این کلاسهای
هفتگی دوساله با قیمت ۷۵۰ یورو ثبت نام میکنند، به اینجا میآیند تا چیزی
مسحورکنندهتر از بیرون کشیدن خرگوش از کلاه را فرا گیرند. شعار این دورۀ
آموزشی این است: "صحنه را مال خود کن! " یکی از شاگردانی که به تازگی در یکی از
این کلاسهای شبانه حضور داشت، مارکو هافنریشتر، کارآفرین ۴۶ ساله است، که
یک کسبوکار ساخت و ساز موفق را اداره میکند. او میگوید، یاد گرفتن اینکه چگونه حس شگفتی را در مخاطب ایجاد کند، او را جذب مدرسۀ شعبده کرده است. او میگوید: "من به دنبال قدری توازن در
زندگیم بودم. در حال حاضر، بزرگترین طرفدارم پسرم است، اما دوست دارم که در
پایان این دورۀ آموزشی، شش یا هفت روتین برای اجرا کردن بلد شده باشم. " ماریان هافمن، مدیر ۶۷ سالهای که در صنعت
فناوری اطلاعات کار میکند، میگوید که شعبده به نوعی به او قدرت ستاره
بودن داده و این موضوع فقط محدود به نوههایش نیست. هافمن میگوید که فرهنگ زمخت شرکتی جاری در فضای کسبوکار آلمان، باعث شده که تشنگی شدیدی برای فانتزی وجود داشته باشد. او میگوید: "شاید ما زیادی منطقی هستیم و دلمان لک زده برای اینکه چند خیال و رویا داشته باشیم. " دست خالی روی صحنه توماس فراپس، ۵۱ ساله، دکترای فیزیک دارد، اما در حین مطالعاتش به شوق شعبده مبتلا شد. فراپس، که نوشتههای بسیاری در زمینۀ توهم
و مهارتهای صحنه دارد، ۲۵ سال است که در آنچه که طولانیترین برنامۀ
شعبدۀ تاریخ آلمان مینامد، اجرا کرده است. او دریافت که یوهان ولفگانگ ون گوته،
نویسندۀ شهیر آلمانی - که شعر "شاگرد جادوگر" را سروده- در قرن هیجدهم، به
هر یک از نوههایش یک جعبۀ تردستی هدیه داده بود؛ بنابراین کلکها را
میتوان ابزاری برای پیشبرد تفکر روشنگری دانست، چرا که اگر شعبده را درک
کنیم، میتواند حکم آینهای برای نشان دادن ادراک و خطاپذیریش را داشته
باشد؛ همان چیزی که جوهر انسانیت ماست. فراپس میگوید که یک قرن پیش از آن،
کتابهایی را که جزییات شعبدهها برملا میکردند، از دلایلی بودند که به
توقف سوزاندن جادوگران کمک کرد. او میگوید: "بامزه اینجاست که هر چه مردم
بیشتر از جادو و شعبده مطلع شدند، پردۀ افسون از چیزهایی که میدیدند و
نمیفهمیدند، ورافتاد. " "حالا برای روسای شرکتها و فیزیکدانها،
جهشی عالی به دنیایی دیگر محسوب میشود. وقتی که تردستیای در آستین دارید،
"دست خالی" روی صحنه نمیروید، برعکس استندآپ کمدینی که فقط جکهایش را
دارید. " وویت میگوید که ویدیوهای آموزشیای که
روی اینترنت وجود دارد و صدها هزار نفر را به خود جلب میکنند، باعث شده
تا علاقه و مراجعۀ مردم به مدارس شعبدهای نظیر مدرسهای که او دارد،
افزایش یابد. وویت میگوید: "آموزش شعبده به صورت حضوری، هیچ جایگزینی ندارد. "
خلاصه کتاب اصول سرپرستی
دانلود خلاصه کتاب اصول سرپرستی (سیده جمیله مدرسی سریزدی) ، در قالب فایل pdf و در حجم 25 صفحه. از نظر لغوی در زبان انگلیسی سرپرست از دو واژه بزرگ گسترده بینایی یا قدرت تصور تشکیل شده است.در متون مدیریت,سرپرست به کسی اطلاق می گردد که مسئولیت هدایت و اداره دیگران را عهده دار است ...
مدیر و مسؤول بودن آنقدرها که به نظر میرسد کار سادهای نیست.
مدیریت دیگران بار روانی و فشار زیادی ایجاد میکند. اما موضوع مهمی که
گریبانگیر بسیاری از مدیران مجموعههاست این است که ناظری بر نحوه عملکرد
آنها وجود ندارد. بنابراین در بسیاری از موارد، مدیران ارزیابیای از نحوه
عملکرد خود ندارند و نمیدانند آیا مدیر خوبی برای مجموعه هستند یا نه!
شاید شما هم با این مشکل روبهرو شدهاید
که ندانید چگونه تعادل بین ابهت مدیریتی و ارتباط دوستانه با کارکنان
برقرار کنید. آیا کارکنان شما بخوبی با شیوه مدیریتی شما کنار میآیند و
عملکرد خوبی دارند؟ آیا تا به حال نوع رفتارتان باعث ایجاد تنشی در
شرکتتان شده است؟ مدیریت صحیح، کلیدیترین نکته
برای عملکرد خوب مجموعه است. براساس نتایج مطالعهای که در آمریکا انجام
شده، یکسوم افراد حداقل یک بار کار خود را به خاطر مدیر بدی که داشتند رها
کردهاند. اما قاعدتا شما به عنوان یک مدیر نمیتوانید در شرکت دور بزنید و
نظر کارمندانتان را در مورد نحوه مدیریتتان بپرسید. یکی از بهترین روشها
برای رفع این مشکل، استفاده از نتایج نظرسنجیهای کارکنان و دریافت
بازخوردهای مستقیم از این طریق است، اما گاهی نشانههایی نیز میتوانند به
صورت غیرمستقیم بگویند تا چه حد توانستهاید مدیر موفقی باشید. در ادامه به
بررسی برخی از این علامتها خواهیم پرداخت. کارمند نورچشمی ندارد متمایز کردن یک کارمند از
دیگران، رفتاری است که میتواند بشدت محیط کار را متشنج کند. اگر به طور
خیلی مشخص نشان بدهید که یکی از کارمندان مورد توجه شماست، زمینه را برای
دلسرد کردن دیگران فراهم کردهاید. در این حالت کارکنان انگیزه خود را برای
تلاش در جهت نشان دادن قابلیتهایشان از دست میدهند. البته طبیعی است که هر انسانی
با برخی شخصیتها راحتتر ارتباط برقرار میکند و هیچکس از این موضوع
مستثنی نیست. اما زمانی که مسؤولیت هدایت مجموعهای را بهعهده دارید باید
بتوانید تعادل رفتاری را در خود تقویت کنید. در غیر این صورت محیط کار به
فضایی ناخوشایند و پر از رقابتهای ناسالم تبدیل خواهد شد. حقوق انسانی کارکنان را رعایت میکند متاسفانه برخی مدیران تصور
میکنند تحقیر کارمندان و سوءاستفاده از آنها روش موثری برای ایجاد انگیزه
کاری بیشتر است؛در حالی که در اکثر موارد این روش اصلا کارایی ندارد یا حتی
اثرات بسیار مخربی خواهد داشت. استفاده از کلمات نامناسب و لحنهای دستوری
میتواند بار منفی زیادی را به فرد منتقل کند. کارمندان چنین مجموعههایی
به مرور باورشان را نسبت به توانمندیهای خود از دست میدهند و هیچگونه
احساس تعلقی به محیط کار خود نخواهند داشت. در نتیجه اثرات مخرب چنین
رفتارهای نامناسبی بشدت از کارایی مجموعه خواهد کاست. اگر شما از آن دست
مدیرانی هستید که از کلمات جادویی و مودبانه برای انتقال خواستههای خود به
کارکنانتان استفاده میکنید و ارزشهای انسانی برای آنها قائل هستید -
اگرچه به وظیفه خود به عنوان یک انسان عمل میکنید - مطمئن باشید قدم بزرگی
از بسیاری مدیران جلوتر هستید. دوست دارد موارد جدید را تجربه کند مدیران خوب، از روشهای خاصی
برای انجام کارها استفاده میکنند که نسبت به سایر روشها نتایج بهتری
ایجاد میکند. بنابراین اگرچه از روش ثابتی استفاده میکنند، علت آن عادت
کردن به روشی خاص نیست، اما مدیران بسیار خوب به کارمندان خود فضایی هرچند
کوچک برای آزمون و نوآوری میدهند. چنین مدیرانی میدانند که در عصر فناوری
نمیتوان در مقابل تغییرات ایستاد. به همین دلیل همواره آماده پذیرش هر
پیشنهاد بهروز و جدیدی هستند که بتواند کارایی و کیفیت مجموعه را افزایش
دهد. روی همه افراد مجموعه حساب میکند اگر کارمندان احساس کنند که روی
آنها حساب میکنید، انگیزه بیشتری برای اثبات خود و بهتر کار کردن خواهند
داشت. این روش میتواند روحیه تلاش و همبستگی را در مجموعه تقویت کرده و
فضای کار را به فضایی دوستداشتنی برای کار تبدیل کند. از کارکنان حمایت میکند یک رئیس خوب باید میان خود و
کارمندانش با حمایت و راهنماییهای بجا اعتمادسازی کند. گر چه این حمایت به
معنی قدم به قدم جلو بردن آنها نیست، اما رها کردن کارکنان در موقعیتهای
ناشناخته و دشوار نیز نشاندهنده مدیریت خوب شما نخواهد بود. بنابراین در
کنار آزادی عملی که فراهم میکنید، در شرایط سخت حامی خوبی برای کارکنان
باشید تا حضور تان موجب آرامش خاطر آنها شود. نواقص کار را کنار میزند رئیسنماها با سنگاندازی در
برابر کارمندان، شرایط کار و رسیدن به موفقیت را برایشان دشوار میکنند تا
به خیال خود سختکوشی را در آنها نهادینه کنند. در حالیکه مدیران کارآمد
همواره در حال تلاش برای بهبود شرایط کار در مجموعه خود و برطرفکردن نواقص
آن هستند. در چنین مجموعههایی کارمندان با آرامش خیال بیشتر میتوانند از
خلاقیتها و نوآوریهای خود برای رشد و اعتلای هر چه بیشتر مجموعه استفاده
کنند. مربی خوبی است کار مربی فقط نشستن روی نیمکت
کنار زمین و بازی کردن با انگشتانش نیست. از طرف دیگر هیچ مربیای وارد
زمین بازی هم نمیشود که خودش بازی را پیش ببرد. رئیس خوب نیز مانند یک
مربی قوی عمل میکند. او در نهایت احترام، ترکیبی از تشویق و انتقاد سازنده
را به کارمندان انتقال میدهد تا توانمندیهای آنها هرچه بهتر بروز پیدا
کند و اگر نواقصی در کارشان وجود دارد با روحیهای سازنده آن را بهبود
ببخشد. میتواند انتظارات را برآورده کند مدیرانی که با گفتن حرفهای غیر
واقعی در مورد شرایط شرکت و اتفاقات مربوط به آن باعث جاخوردن، گیجشدن و
سرخوردگی ناگهانی کارمندان میشوند، مقبولیتی نخواهند داشت. چنین مدیرانی
معمولا در صحبتها و سخنرانیهای خود از شرایط خوب شرکت و پیشرفتهای
غیرواقعی آن میگویند، اما ناگهان به صورت غیرمنتظره با تعدادی از کارکنان
قطع همکاری میکنند. این در حالی است که مدیر خوب با کارمندان خود صادق است
و به آنها حق میدهد که بخواهند در جریان امور قرار بگیرند. شفافیت همیشه
فضای کار را دلپذیرتر میکند. حاضر به شنیدن است کارمندان دوست دارند شنیده
شوند. معمولا پایان ساعت کاری زمانی است که به جمعبندی روزانه اختصاص داده
میشود، اما گاهی بنا به شرایط ممکن است بتوانید در ساعات پایانی، زمانی
را به شنیدن دیدگاهها و نظرات کارمندان خود اختصاص دهید. زمانهایی را
برای ملاقاتهای حضوری اختصاص دهید. همچنین میتوانید سامانهای برای
انتقال مستقیم نظرات کارکنان به مدیریت طراحی کنید. اما مهم این است که
واقعا بخواهید بشنوید! بسیاری از مجموعهها در حال حاضر مجهز به سیستمهای
انتقادات و پیشنهادات و ارتباط مستقیم با ریاست هستند، اما فقط برای مدت
کوتاهی به آنها توجه میشود و پس از آن فقط جنبه تزئینی پیدا میکنند. دیدگاهش را توضیح میدهد مدیر موفق از کسی انتظار ندارد
توقعاتش را از ذهنش بخواند. او دورنمای واضحی از آنچه در ذهنش میگذرد برای
ارائه به کارمندانش تهیه میکند تا بخوبی با دیدگاهش آشنا شوند و آن را در
خود نهادینه کنند. زمانی میتوانید از کارمندان انتظار داشته باشید همه
نکات مد نظرتان را رعایت کنند و طبق اصول شما کارها را پیش ببرندکه به طور
کامل توجیه شده باشند. به دنبال راهحل است زمانی که شرایط کار دشوار
میشود، مدیران ضعیف سعی میکنند کسی را پیدا کنند تا تقصیرات را گردن او
بیندازند و سرزنش کنند. مدیر موفق کسی است که در هر شرایطی به جای این که
کسی را جلوی اتوبوس بیندازد، مشکل را می پذیرد و به دنبال پیدا کردن
راهحلی برای حل آن مشکل است. در این حالت فضای کار به فضایی امن برای
تجربه کردن تبدیل خواهد شد. کارمندان را به چالش میکشد کارکنان بیانگیزه کارکنانی
غمگین هستند. مدیر خوب همیشه در حال ایجاد چالشهای جدید برای پویاکردن
کارمندان و ایجاد انگیزه در آنهاست. زمانی که کار از حالت یکنواخت و تکراری
خارج شود، پویایی و خلاقیت در مجموعه افزایش خواهد یافت. کارمندان با
خوشحالی در محل کار خود حاضر میشوند و هر روز ایدههای جدیدتری برای بهبود
کار خواهند داشت. به تکتک امور شخصا رسیدگی نمیکند، اما بیخیال هم نیست مدیر خوب هیچوقت با ذرهبین
کارهای تکتک کارمندانش را بررسی نمیکند. اگر بخواهید هر روز شخصا به هر
کار کوچک و بزرگی نظارت مستقیم داشته باشید، زمانی برای انجام وظایف اصلی
مدیریت که مشخص کردن مسیر، انجام مذاکرات و فراهمکردن شرایط مورد نیاز است
نخواهید داشت. بنابراین با دقت تمامی توانمندیهای کارمندان خود را بررسی
کنید تا کلیاتی از ظرفیتهای مجموعه خود بدانید. زمانی که از توان مجموعه
خود آگاه باشید، میتوانید با خیال راحت برخی مسؤولیتها را به افراد
پرتوان واگذار کنید و مانند مدیری واقعی فقط به پیشرفت کارها نظارت داشته
باشید. شوخطبع است شوخطبع بودن به معنای جدی
نگرفتن کار نیست. برخی مدیران فکر میکنند اگر مدام با کارمندان خود شوخی
کنند خیلی مدیر محبوبی خواهند بود. این در حالی است که شوخی بیش از حد فضای
کار را از حالت جدی که فراخور کار است خارج و روند کاری را مختل میکند.
اما شوخطبع بودن بجا موجب میشود گاهی که فضای کار بسیار خشک شده، طراواتی
در فضا ایجاد شود که کارمندان با حال خوبتری به کار خود بپردازند. مدیران
خوب مدیرانی هستند که کار را کاملا جدی میگیرند، اما فضای دوستداشتنی
برای کار کردن ایجاد میکنند. به آرزوها و اهداف کارمندان اهمیت میدهد مدیران موفق روی کارمندان خود
سرمایهگذاری میکنند. یعنی اهداف کاری و پیشرفت کارمندان برای آنها حائز
اهمیت است. زمانی که کارمندان احساس کنند در مجموعه دیده میشوند و خوب
کارکردنشان موجب پیشرفتشان خواهد شد، با انگیزه بسیار بیشتری برای مجموعه
تلاش خواهند کرد و احساس تعلق بیشتری به محیط کار خود خواهند داشت. ادای مدیران خوب را در نمیآورد مدیرانی که ادای خوب بودن را
درمیآورند، معمولا خیلی قابل اعتماد نیستند. این مدیران در زمانهایی
مزایای بیدلیلی به کارمندان خود میدهند، بعد ناگهان احساس میکنند نباید
این فرصت را ایجاد میکردند و فرشی که زیر پای کارمندشان پهن کرده بودند را
از زیر پایشان میکشند. اگر دنبال دردسر نیستید، هیچ
وقت ادای خوب بودن در نیاورید. همیشه با کارمندانتان روراست و واقعی رفتار
کنید. این کار باعث میشود آنها سردرگم و غافلگیر نشوند. گوش میکند شاید یکی از علتهایی که اکثرا
افراد درونگرا مدیران موفقتری هستند، همین موضوع باشد. احتمالا شما نیز
زمانی برای مدیری کار کردهاید که علاقه زیادی به حرف زدن داشته و احتمالا
از دستش کلافه شدهاید، اما همیشه مدیرانی که گوش شنوایی دارند-که البته
تعداد آنها زیاد هم نیست-از مقبولیت بیشتری برخوردارند. با مهارت خوب گوش
دادن به کارمندانتان این پیام را میرسانید که نظرات و دیدگاههای آنها
برای شما بسیار مهم است. دوست دارد از زندگی کارمندانش باخبر باشد میان این خصیصه و سرککشیدن در
زندگی افراد مرز بسیار باریکی وجود دارد. مدیران خوب بدون دخالت کردن در
زندگی شخصی، از مشکلات احتمالی، موفقیتها یا اتفاقاتی که در زندگی
کارمندانشان وجود دارد مطلع هستند و خود را علاقهمند به دانستن نشان
میدهند. این علاقهمندی به کارکنان این پیام را منتقل میکند که فراز و
نشیبهای زندگیشان برای مدیرشان اهمیت دارد. در مجموع این تعامل موجب
ارتباط کاری بهتر و تعامل بیشتر میان دو طرف خواهد شد. به تلاش بها میدهد نه ایدهآل بودن رهبران بزرگ به دنبال کارمندان
پرتلاش هستند. چنین مدیرانی در زمان لازم به افراد راهنماییهای مناسب
میدهند تا بتوانند با تلاش خود به اهداف مورد نظر دست پیدا کنند. رؤسای خیلی جدی معمولا واقعبین
نیستند و بیش از اندازه ایدهآلگرایی دارند. همه افراد زمانی اشتباه
میکنند و اشتباه همیشه رخ میدهد. اگر کارمندانتان را برای هر شکست کوچکی
سرزنش کنید، مانع بروز خلاقیتها، نوآوریها و آزمودن موارد جدید در مجموع
خواهید شد. بعضی وقتها احساس میکند مدیر ناکارآمدی است به عقیده سیمون سینِک (Simon
Sinek) نویسنده حوزه کارآفرینی و مدیریت، اکثر افرادی که احساس میکنند
خیلی مدیر لایق و خوبی هستند، از بدترین و منفورترین مدیران هستند. رؤسای بزرگ میدانند که مقام و
موقعیت نشانه توانمندیهای مدیریتی نیست. چنین افرادی همیشه در حال تلاش
برای افزایش قابلیتها و توانمندیهای خود هستند. شاید حتی خیلی از مواقع
احساس کنند که مدیر خوب و کارآمدی نیستند اما هموار برای بهتر شدن در حال
تلاش هستند.
جزوه درسی رویکرد سیستمی دکتر پور ابراهیمی
جزوه درسی رویکرد سیستمی دکتر پور ابراهیمی از اساتید بنام مدیریت ، در قالب فایل pdf و در حجم 21 صفحه. رویکر سیستمی در کلیه گرایش های مدیریت در مقطع کارشناسی ارشد پاس می گردد در این جزوه درسی به تعریف نگرش سیستمی پرداخته شده در ادامه ویژگی های سیستم بیان شده است، توضیحاتی در خصوص ضرورت تفکر ...
بسیاری از مدیران موفق امروز نخستین تجربه رهبری را در ارتش به
دست آورده اند؛ از طرفی ارتش بیشتر از هر نهاد دیگری، رهبرانی ماهر را
پرورش داده است، بنابراین فکر کردم برای این که فوت و فن رهبری را پیدا
کنم، بهتر است به جای آن که به سراغ افراد عادی بروم، بررسی را مستقیماً از
منشأ آموزش رهبران برتر شروع کنم. به این ترتیب بود که بیانیه رهبری رسمی
ارتش ایالات متحده، دستورالعمل رهبری عملیات ارتشی را پیدا کردم. شش اصل
فرماندهی ماموریت را در این گنجینه از اصول آموزشی رهبری منضبط یافتم.
پیش از هر چیز باید به این نکته اشاره کنم که اصول فرماندهی
ماموریت در ارتش سبک شمرده نمی شود. این اصول با تار و پود مفهوم رهبری در
این شاخه از ارتش درهم تنیده شده است. متن زیر بخشی از دستورالعمل عملیات
است که به اختصار بیان می شود: «درک کردن و عمل کردن به اصول
فرماندهی ماموریت لازم الاجرا است. فلسفه فرماندهی ماموریت از طریق عمل
کردن به آن در تمام حوزه های رشد رهبری، در فرهنگ و عادات ارتش تثبیت شده
است. سربازان، رهبران ارتشی و افراد غیرنظامی در تمام رده ها، اصول
فرماندهی ماموریت را در فعالیت های روزمره و وظایف معمول خود به مرحله اجرا
درمی آورند.» در ادامه با شش اصل فرماندهی ماموریت آشنا می شوید که می توانید آنها را در فرآیند مدیریت و رهبری خود به کار بگیرید. 1ـ فرمانده باید هدف خود را به وضوح بیان کند پیش از هر چیز فرمانده باید هدف
ماموریت را به روشنی بیان کند. هدف باید تبیین کننده چرایی ماموریت باشد.
چرا از نفرات می خواهید که در این ماموریت کنارتان باشند؟ اتحاد در هدف است
که همدلی و اتحاد را در ساعات سخت و تاریک ممکن می کند. براساس تعاریف ارتش، روشن ساختن
هدف فرماندهی شامل الزام در واضح ساختن ارتباط و مشخص ساختن اولویت بندی
نیز می شود. نقطه نظر کلی اصل اول این است که تمام نفرات بدون تردید و به
طور قطعی با یکدیگر همداستان باشند، اتحادی که در عالم واقعیت و برای
سربازان ارتش گاهی به فاجعه ای دردناک ختم می شود. در هر حال داشتن یک هدف
مشخص و یگانه در محل کار نیز به اندازه ارتش مهم است، بنابراین هرچه سریع
تر مقصود و هدف اصلی خود را به روشنی برای کارکنان تان بیان کنید. 2ـ فرمانده باید از طریق ایجاد اعتماد متقابل، گروه را با هم متحد کند این اصل در ارتش اینگونه پیاده
می شود که ابتدا فرمانده خود را به الگویی برای افراد تبدیل می کند و سپس
آگاهانه سعی می کند که جوی مبتنی بر اعتماد را ایجاد و حفظ کند. برای این
کار لازم است که ارزش ها و اصول اخلاقی سازمان همواره در معرض دید باشد. همچنین چنانچه فرمانده بتواند
بین نیازهای زیردستان و مقتضیات ماموریت تعادل ایجاد کند و زمان و توجه خود
را معطوف ایجاد اتفاق نظر کند، گروهی منسجم و متحد شکوفا می شود. در نهایت یک رهبر بی نظیر باید
مناقشات را به سرعت حل کند و جو مثبتی را برای پرورش کار گروهی به وجود
بیاورد که شرایط را برای داشتن یک تیم متحد کامل می کند. سعی کنید تمام این
نکات را به سرعت به مرحله اجرا دربیاورید. 3ـ ایجاد فهم مشترک این اتفاق زمانی می ا فتد که
رهبران با زیردستان خود ارتباط برقرار کنند و برای تبادل و تفهیم اطلاعات
مهم وقت بگذارند. بدیهی است که فهم مشترک با «فریاد زدن بر سر زیردستان» به
دست نمی آید. رهبران استثنائی با کارکنان شان ارتباطی دوجانبه برقرار می
کنند و قدرت شخصی را در برابر قدرت حاصل از موقعیت به کار می گیرند تا به
جز اطاعت، تعهد نسبت به اهداف مشترک را نیز به دست بیاورند. ایجاد درک مشترک در ارتش و
همینطور در کسب و کار به این معنا است که تمام اعضای گروه به خوبی بدانند
که دیگران چه کاری انجام می دهند و متوجه باشند که مسئولیت های تعریف شده
برای هر نفر کمترین همپوشانی ممکن را با وظایف دیگران دارد. ایجاد فهم مشترک با درک صحیح اصول پایه و متعهد شدن به تبادل اطلاعات شروع می شود. 4ـ تمرین کردن ابتکار عمل منضبط ارتش در پیاده کردن انضباط و
دیسیپلین مشهور است. این نظم و ترتیب با تاثیر گذاشتن بر روی زیردستان برای
به عهده گرفتن ابتکار عمل حین انجام دادن وظایف به منظور تقویت حس وظیفه
شناسی، هدایت و رفتار حرفه ای در تمام شرایط و از دست ندادن کنترل خود در
شرایط سخت و پیش بینی کردن تغییرات یا عدم قطعیت ها به دست می آید. در چنین جوی ذهنیتی به وجود می آید که تک
تک افراد برای دستیابی به نتیجه نهایی مطلوب مسئول خواهند بود. شما نیز می
توانید با پیروی از این راهنما این وضعیت ذهنی را ایجاد کنید. 5ـ بهره گیری از دستورات ماموریت این اصل نفرات را ترغیب می کند
که دستورها و رهنمودها را واقعاً به کار ببندند و کورکورانه از آنها پیروی
نکنند و در اجرایی کردن این دستورها از آنها به عنوان فرصتی برای یادگیری،
رشد و پیشرفت خود استفاده کنند. حالت ایده آل این است که نفرات بدون نیاز
به دستورات مفصل و دقیق در مسیر پیشرفت قرار بگیرند. به عبارت دیگر هر
ماموریت فرصتی برای رهبران است که اختیار عمل اعطا شده را تمرین کنند و
فرصتی برای زیردستان است که با توجه به این دستورات در مسیر رشد و پیشرفت
خود گام بردارند. بنابراین هر ماموریتی را که در راس آن قرار دارید، به عنوان فرصتی مغتنم غنیمت بشمارید. 6ـ ریسک محتاطانه را بپذیرید در دستورالعمل ارتش قید شده است
که فرماندهان باید ریسک را با دقت ارزیابی و مدیریت کنند و از آن اجتناب
نکنند، سپس بر پایه ارزیابی های دقیق خود تصمیماتی مناسب را برای تخصیص
منابعی اتخاذ کنند که می تواند احتمال رسیدن به موفقیت نهفته در پس خطر را
بهبود دهد. برای مهارت پیدا کردن در این
اصل ابتدا باید بتوانید ریسک «محتاطانه» را به خوبی ارزیابی کنید و سپس
برنامه ای را برای تخصیص منابع پشتیبانی کننده تنظیم کنید. با پیروی از این اصول مانند یک ژنرال رهبری کنید و به رهبری بی نظیر تبدیل شوید.
ترجیح می دهید ۲۴ ساعت هفته کار کنید یا از ساعت ۹ تا ۵ برده
باشید؟ کارآفرینان معمولا گزینه اول را انتخاب می کنند، اما همیشه بیشتر
کار کردن به معنای هوشمند کارکردن نیست. در حقیقت، عمده کارآفرینان
اشتباهات احمقانه ای دارند. حقیقت دیگر این است که آنها مرتکب این اشتباه
شده و حتی متوجه هم نیستند. آیا شما هم مرتکب این اشتباهات می شوید؟ بیایید بررسی کنیم. اشتباه شماره 1: حل کردن مشکلاتی که وجود ندارند حل کردن مسائل غلط می تواند هر
کسب و کاری را از مسیر اصلی اش منحرف کند، حال فرقی نمی کند که موسسانش
چقدر باهوش باشند. عمده کارآفرینان کار خود را با یک ایده آغاز می کنند،
اما در واقع باید کار خود را با یک مساله جدی شروع کنند. با حل کردن این
مساله می توانند کسب و کار متعادل و پایداری را خلق کنند. 2. اشتباه شماره2: رشد سریع اگر استارتاپ شما شاهد موفقیت
اولیه ای باشد، وسوسه رشد و توسعه به سراغ تان می آید. شاید بخواهید مکان
بزرگ تری داشته باشید. کارمندان بیشتری استخدام کنید. در حوزه بازاریابی
سرمایه گذاری بیشتری داشته باشید، اما میان راهبرد سریع تر و راهبرد
هوشمندانه تفاوت هایی وجود دارد. راهبرد زودتر از موعد موجب عدم
توانایی در برطرف کردن نیازهای مشتریان می شود. با این کار با هزینه های
گزافی روبه رو می شوید که توانایی پرداخت آنها را نخواهید داشت. یک تحقیق
گزارش داد که راهبرد و توسعه زودهنگام موجب 74درصد از شکست های استارتاپ
های تکنولوژیک می شود. عجله ای برای رشد نداشته باشید. به جای آن، بنیان
های شرکت خود را تقویت کرده تا بعدا بتوانید رشد هوشمندانه تری داشته
باشید. اشتباه شماره 3: نقصان در بازاریابی در حالی که برخی از شرکت ها به
سرعت توسعه می یابند، شرکت های دیگر فکر می کنند که توسعه برای شان اتفاق
خواهد افتاد. آنها فکر می کنند که مشتریان از طریق تبلیغات شفاهی کسب و
کارشان را پیدا خواهند کرد، اما حقیقت امر این است که همواره به بازاریابی
نیاز خواهید داشت. حتی بهترین محصولات هم بدون بازاریابی صحیح شکست خواهند
خورد. بازاریابی نقطه تمایز شما با
رقبای تان است. به اندازه ی کافی تحقیق کرده تا بدانید چه چیزی برای رسیدن
به مخاطب تان بهترین کارکرد را دارد. از روش های بازاریابی متعددی استفاده
کنید. علی رغم اینکه باید توجه خود را به صرف نقدینه خود مبذول داشته
باشید، نباید از سرمایه گذاری در این حوزه ترسی به خود راه دهید. اشتباه شماره 4: با کارکنان خود به گونه ای رفتار کنید، که شرکت های بزرگ با نیروهای خود رفتار می کند شما نمی توانید به راحتی افراد
درستی را استخدام کنید. بلکه باید با آنها به خوبی رفتار کنید. باید محیط
را به گونه ای سامان دهید که میل ماندن در آن را داشته باشند. تحقیقات نشان
داده اند که خروج کارکنان هزینه ای بالغ بر دو تا سه برابر حقوق کارمندان
دارد. میزان بالای خروج کارمندان،
موجب شکست یک شرکت می شود. برای جلوگیری از این مساله باید برای کارمندان
خود فرصت رشد فراهم کنید، آن را رهبری نموده و بر آنان تاثیرگذار باشید. اشتباه شماره 5: داشتن ارائه به جای داشتن نمونه اولیه حرف به تنهایی ارزشی ندارد.
بسیاری از کارآفرینان برروی ساختن فایل های پاورپوینت و طرح های کسب و کاری
که به ندرت قابلیت اجرایی شدن دارند، تمرکز دارند. برعکس، داشتن یک نمونه
اولیه تاثیر دوچندانی خواهد داشت. نیازی نیست که این نمونه اولیه تمام و
کمال باشد. تنها باید برای قانع کردن سرمایه گذاران کافی باشد و افق دید
شما را به مشتریان تان تفهیم کند. جان رمپتون سرمایه گذار می
گوید: «داشتن ایده خوب یک چیز است، تبدیل آن به حقیقت یک مقوله دیگر است».
«من به شخصه باید چند نمونه اولیه کارکردی ببینم». کارآفرینان باید ثابت
کنند که مردم حاضرند برای ایده آنان پول بپردازند و به هنگام شنیدن در مورد
کارشان تنها سری تکان ندهند. اشتباه شماره 6: سخت گیری بی دلیل بسیاری از کارآفرینان دو سرِ
شمع را همزمان می سوزانند: به سختی کار می کنند و به خودشان هم سخت می
گیرند. نیازی نیست که همیشه قِران به قِران پول تان را محاسبه کنید. گاهی
اوقات مزیت های دیده نشده ای واقع می شوند که می توان آن ها را صرف خرید
میز کار، صندلی کار مناسب تر و یا نرم افزاری جدید کرد. اشتباه شماره 7: در نظر گرفتن «نه» به عنوان جواب کارآفرینان قوی می دانند که در
اکثر مواقع کلمه «نه» به معنای «نه هنوز» است. آنها زمانی از دیوارها گذر
می کنند که دیگران به مانع برخورده اند. در حالی که سایر کارآفرینان «نه»
را به مثابه علامت تسلیم می دانند، کارآفرینان قدرتمند آن را به عنوان
بازخوردی ارزشمند خواهند دید. شنیدن جواب رد از طرف سرمایه
گذاران بدین معنا نیست که هرگز سرمایه لازم را کسب نخواهید کرد. بلکه بدین
معناست که باید در مورد ارزشی که قصد ارائه کردن آن را دارید، تجدید نظر
کنید. از این بازخورد استفاده کرده تا محصول و خدمات خود را تقویت نمایید و
مسیر موفقیت را برای خود هموار کنید. اشتباه شماره 8: مقدس انگاشتن طرح کسب وکار اگر قرار بود طرح کسب و کارتان
یک کتاب باشد، در گروه داستان های واقعی دسته بندی می شد، این طور نیست؟
البته که همین طور است، اما همه چیز همانطور که وصف کرده اید اتفاق می
افتد؟ نه دقیقا. بدترین کارآفرینان طرح کسب و کار خود را به مثابه نقشه ای
گام به گام برای موفقیت می پندارند. اما کارآفرینان موفق می دانند که این
طرح های کسب و کار تنها حکم گارد ریل را دارند. شاید بتوانند تصمیم گیری
های آینده را مشخص کنند اما نباید این تصمیمات را دیکته کنند. باید سعی کنید که طرح کسب و کار
منعطفی داشته باشید. همیشه همه چیز طبق نقشه پیش نخواهد رفت. ممکن است
مشتری یا سرمایه گذار شما را رد کنند. فناوری های جدید می توانند صنعت تان
را مختل کنند. شرکت های بلاک باستر و کوداک به
خاطر عدم تطابق با تغییرات منسوخ شدند. شما اشتباه آنان را تکرار نکنید.
غرور را کنار گذاشته و هرجا که لازم بود آماده یادگیری باشید. خودداری از این اشتباهات همیشه
آسان نیست. شاید در مورد یک ایده بد هیجان زده شوید. شاید نیاز به تغییر
عادات خود داشته باشید، اما نباید اشتباهات معرف شما باشند. می توانید از
آنها درس بگیرید. مهم تر از همه اینکه می توانید قدم های اشتباه خود را
شناسایی کرده و از تکرار این اشتباهات خودداری کنید. هرچه کارکرد هوشمند را
بهتر فرا بگیرید، نتایج بهتری خواهید گرفت و می توانید به رویاهای
کارآفرینی تان دست پیدا کنید. سرتان را بالا بگیرید. روند را ادامه دهید. موفق خواهید شد!
جزوه خلاصه کتاب مدیریت توسعه ( سیمین سلطانی عربشاهی )
خلاصه کتاب مدیریت توسعه (سیمین سلطانی عربشاهی) ، در قالب فایل word و در حجم 20 صفحه. این فایل خلاصه کتاب مدیریت توسعه ( تالیف سیمین سلطانی عربشاهی) می باشد که نکات تمامی یازده فصل کتاب به صورت خلاصه و مفید در آن گنجانده شده و قابل استفاده برای دانشجویان رشته مدیریت همه گرایشها می باشد ...
«مسیر موفقیت در زندگی حرفهای شما از یک نگاه
منتقدانه در آینه آغاز میشود. آنچه در آینه میبینید، نقاط قوت و ارزشهای
درونی شما، پایههایی هستند که فعالیتهای خود را روی آنها بنا خواهید
کرد.» کتاب «در باب مدیریت خودتان» (On Managing Yourself) به این ترتیب
آغاز میشود. انتشارات هاروارد بیزینس ریویو (Harvard Business Review) این
کتاب را منتشر کرده است و مجموعهای است از ۱۰ مقاله از میان صدها
مقاله منتشر شده در مجلات HBR که به بهترین شکل میتوانند مدیران را به
مساله مدیریت زمان و زندگی خود آشنا سازند.
به عبارتی گردآورندگان
این مجموعه معتقدند، اگر وقت این را ندارید که به دنبال مطالب مناسب برای
مدیریت زمان بگردید، حداقل این ۱۰ مقاله را مطالعه کنید.یکی از بزرگترین
مشکلاتی که مدیران با آن روبهرو هستند و هر روز با آن دست و پنجه نرم
میکنند، مشکل مدیریت زمان آنهاست. بسیاری از مدیران ارشد شرکتهای بزرگ از
اینکه نمیتوانند بین کار و زندگی خود مرزی قائل شوند در عذابند. این
واقعیت که برای بودن در کنار خانواده
و دوستانشان وقتی باقی نمیماند در آنها عذاب وجدان ایجاد میکنند. از آن
بدتر، اکثر مدیران پرمشغله نداشتن وقت کافی را علت اصلی کمتحرکی و
فعالیتهای فیزیکی عنوان میکنند. مشکلی که پس از مدتی اضافه وزن را در پی دارد و در صورت باقی ماندن میتواند سلامت
فرد را تهدید کند و بیماریهای مختلف را در پی داشته باشد. استرس کار نیز
از دیگر عواملی است که سلامتی و آرامش را تحتالشعاع قرار میدهد. این عدم
توانایی در مدیریت زندگی در نهایت باعث کاهش بهرهوری شخصی خواهد شد و حس
نارضایتی را در فرد افزایش میدهد. پس از مدتی انجام دادن کارهایی که همیشه
از آنها لذت میبردید، تبدیل به شکنجه میشود. وقتی بهرهوری پایین بیاید،
برای انجام هر وظیفه زمان بیشتری باید صرف کنید و کارها روی هم انباشته
میشوند. انباشته شدن کارها، استرس را افزایش میدهد و فرد خود را در یک دور باطل میبیند که راه گریزی از آن ندارد. هر تغییری در زندگی برای بهتر شدن، در درجه
اول به یک تصمیم قاطع نیاز دارد. اما گاهی مواقع برای خارج شدن از شرایطی
که به شدت به آن عادت کردهایم یا همین دور باطلی که مدیران پرمشغله گرفتار
آن میشوند، تنها تصمیم گرفتن کافی نیست. بلکه به کمک هم نیازمندیم. وقتی
در چنین شرایط سختی گرفتار میشویم، معمولا تصور میکنیم این شرایط تنها
مختص ماست و بقیه کسانی که با وجود داشتن کارهای مختلف و زیاد میتوانند به
بقیه بخشهای زندگی هم برسند، شاید مانند ما فعالیت نمیکنند یا آنقدر که
ما مشغله داریم آنها ندارند. اما حقیقت این است که برخی افراد میتوانند
زندگیشان را مدیریت کنند. چنین افرادی حتی در مدیریت یک مجموعه و شرکت نیز
موفقتر خواهند بود تا کسانی که حتی زندگی فردیشان نیز به هم ریخته است. خواندن مقالاتی درباره اینکه این مدیران
موفق چگونه توانستهاند از دورهای باطل خارج شوند، میتواند ما را در
تصمیمگیری برای بهتر شدن یاری دهد. در این مجموعه مقالات که به قلم افراد
مختلفی نوشته شده است به مدیریت زندگی فردی، مدیریت احساسات، مدیریت شرایط
بحرانی در زندگی و مدیریت وظایف و حتی جلسات پرداخته شده است. ممکن است با
خواندن این مجموعه، متوجه شوید که افرادی که درباره آنها صحبت میشود،
مشترکات زیادی با شما دارند. طبیعی است که نمیتوانید تمامی مشکلات را یکجا
حل کنید اما همینکه یکی از آنها را انتخاب کنید و برای حل آن مصمم باشید
اولین قدم برای بهتر شدن زندگیتان خواهد بود. وقتی یکی از این مشکلات را مدیریت کنید و کنار بگذارید، آنقدر حس رضایت پیدا خواهید کرد که خود به خود سراغ چالش بعدی خواهید رفت. در یکی از این مقالات نویسنده پیشنهاد
میدهد، برای شروع تغییر در زندگی و مدیریت بهتر آن، انتظاراتی را که از
خودتان دارید روی کاغذ بیاورید. اگر به اطرافتان نگاه کنید، بعید است افراد
زیادی را پیدا کنید که این انتظارات را نوشته باشند. نویسنده توصیه
میکند، در زمان نوشتن چنین لیستی، خیلی طولانیمدت نگاه نکنید و مثلا به
پنج سال آینده فکر نکنید، بلکه سعی کنید انتظاراتی را یادداشت کنید که طی
حداکثر ۱۸ ماه آینده میخواهید برآورده کنید. پس از آنکه این لیست را تهیه
کردید، هر ۹ ماه یکبار سراغ آن بروید و ببینید چقدر از این کارها را
توانستهاید انجام دهید. وقتی این روش را سه یا چهار سال دنبال کنید،
مشاهده میکنید دستیابی به اهدافی که در ابتدای سال تعیین کردهاید رفته
رفته بیشتر میشود و درصد بیشتری از انتظاراتتان را برآورده میکنید. اما
علت این بهبود تنها این نیست که شما کارهای بیشتری را به انجام رساندهاید،
بلکه در تعیین لیست انتظاراتتان نیز واقعگرایانهتر عمل کردهاید. برای مثال ممکن است اولین بار از خود توقع
داشته باشید که در طول ۱۸ ماه آینده ۶ پروژه را به پایان برسانید. اما وقتی
پس از ۹ ماه سراغ لیستتان میروید میبینید، از این تعداد تنها نیمی از
آن را انجام دادهاید. برای مرتبه بعدی، شاید تعداد این پروژهها را کاهش
دهید. برای اینکه بتوانید لیست انتظاراتتان را واقعگرایانه تنظیم کنید،
فقط دانستن اینکه چه تعداد از آنها را برآورده کردهاید کافی نیست. بلکه
باید بتوانید تشخیص دهید چرا چنین اتفاقی افتاده است؟ آیا انتظاراتمان
بیشتر از تواناییهایمان بوده یا تنها عملکرد و مدیریت بد زمان یا حتی
شرایط غیرمنتظرهای که در چند ماه گذشته با آن روبهرو شدهایم، در آن نقش
داشته است. برای اینکه بتوانید از خودتان انتظارات
درستی داشته باشید، باید تواناییهایتان را نیز به درستی بشناسید. در این
مقاله به خوانندگان توصیه میشود، همانطور که به نوشتن انتظاراتشان
میپردازند، تواناییهای خود را نیز لیست کنند. ممکن است بگویید، من
تواناییهایم را بهخوبی میشناسم. اما همینکه شروع به نوشتن میکنید،
متوجه سختی کار میشوید. متوجه میشوید، چقدر کم خودتان را میشناسید! اما
نباید در این مرحله کوتاه بیایید. باید تمام تلاشتان را بکنید تا به
دقیقترین شکل تواناییهایتان را روی کاغذ بیاورید. لیستی از نقاط قوت خود
تهیه کنید. پس از آن به سراغ نوشتن شرایطی بروید که در آن بهترین عملکرد را
دارید. در شرایط پرتنش عملکرد شما بهتر میشود یا زمانی که آرامش دارید؟
اگر در یک فضای باز و در کنار سایر افرادی که مشغول بهکار هستند بنشینید،
بهتر کار میکنید یا اگر تنها در اتاق کارتان باشید؟ بعضی افراد در
کتابخانه بهتر میتوانند تمرکز کنند و دیدن سایر کسانی که مطالعه میکنند
آنها را تشویق میکند، اما برخی دیگر ممکن است در اتاق خودشان به تنهایی
تمرکز بیشتری داشته باشند. وقتی تمام این موارد را روی کاغذ بیاورید، متوجه
میشوید چقدر از آنها واقعی هستند و چقدر از آنها را فقط تصور میکردید.
با تکرار این کار برای چندین سال، شناختی بسیار دقیق از خودتان،
انتظاراتتان و شرایطی که در آن بهترین عملکرد را خواهید داشت به دست
میآورید. هر چه حس رضایت در شما بیشتر شود، عملکردتان نیز بهتر خواهد شد. یکی از نکاتی که در بسیاری از مقالات این
مجموعه به آن برمیخوریم، اهمیت سلامتی است. ورزش یکی از اولین کارهایی
است که بسیاری از افراد برای فرار کردن از آن هزاران بهانه دارند. از کم
بودن وقت، بدی هوا، نامناسب بودن ساعت، خستگی مفرط و از همه بهتر اینکه «از
فردا شروع خواهم کرد» عدم تحرک، افزایش وزن را در پی دارد. اکثر افراد
پرمشغله وقتی دچار اضافه وزن میشوند، ممکن است وانمود کنند، اینکه هیکلشان
مثل سابق نیست، برایشان بیاهمیت است، اما در حقیقت و تهدلشان از این
موضوع احساس بدی نسبت به خودشان پیدا میکنند. این احساس بد را در طول کتاب
از زبان مدیران بسیار مختلفی میخوانیم.رعایت رژیم غذایی
مناسب و جا دادن ورزش در برنامههای روزانه یکی از نکاتی است که تقریبا در
سراسر کتاب به اقسام مختلف به خوانندگان توصیه میشود. مدیرانی که
توانستهاند ورزش را در برنامههای خود بگنجانند، پس از مدتی به شدت احساس
رضایت بیشتری از زندگی پیدا کردهاند. رژیم غذاییشان بهبود پیدا کرده،
استرسشان کمتر شده و کاهش وزن داشتهاند. آنها عمل کردن را جایگزین بهانهها کردهاند. در این مجموعه مقالات به بسیاری از نکات
دیگری برخورد میکنید که میتوانند یک قدم شما را در مدیریت بهتر زندگی
یاری دهند. برای مثال تعداد بسیار زیاد جلسات در طول روز که باعث میشوند،
افراد بیشتر از اینکه به انجام کارهایشان بپردازند، مجبور شوند از این جلسه
به جلسهای دیگر بروند، دردسری است که میتواند انباشته شدن کارها را در
پی داشته باشد. یکی از بهترین راهکارها برای حل این مشکل، انتخاب حداقل یک
ساعت در روز است که هیچ فردی در شرکت، اجازه تنظیم جلسه در آن را ندارد. در
این ساعت که از آن با عنوان «ساعت بدون جلسه» یاد میشود، همه میتوانند
به کارهایی بپردازند که برایشان اهمیت ویژهای دارد و خیالشان راحت است که
هیچ روزی در این ساعت کسی منتظر آنها نیست. کتاب «در باب مدیریت خودتان» ۲۰۸ صفحه دارد
که به نسخه ۲۰۱۱ آن یک مقاله نسبت به نسخه سال ۲۰۱۰ اضافه شده است.
نکتهای که ما به خوانندگان برای مطالعه این کتاب و بهرهگیری هرچه بیشتر
از مطالب آن توصیه میکنیم این است که ترجیحا از خواندن آن مانند سایر
کتابها بهصورت یکجا پرهیز کنند، چون ممکن است پس از مطالعه چند مقاله،
بعضی از راهکارها مشابه یا تکراری به نظر برسند. اما به خاطر داشته باشید،
کسانی که به تهیه این مجموعه پرداختهاند، آنها را از میان صدها مطلب گزینش
کردهاند، پس اگر ایدهای تکراری بهنظر میرسد، احتمالا از اهمیت ویژهای
برخوردار بوده است. اما اگر کتاب را در فواصل کوتاه مطالعه کنید و در این
بین سعی کنید برخی راهکارها را اجرا کنید، قطعا لذت بیشتری از آن خواهید
برد. دکتر محیا کربلایی منبع: دنیای اقتصاداما اولین قدم برای تغییر چیست؟
از نوشتن شروع کنید
عقل سالم در بدن سالم
مشاور عزیز،
بهتازگی با شرکتی قرارداد یک ساله بستهام. خیلی هیجانزده هستم.
اولینبار است که به عنوان مشاور مستقل با شرکتی همکاری میکنم اما سابقه
ارائه مشاوره به شرکتهای بسیاری را داشتهام.
این شغل قراردادی را رئیس
سابقم، «پم» به من پیشنهاد کرد. برای اولین بار در عمرم، قراردادی را امضا
کردهام که درآمدم را به مدت یک سال تضمین میکند (مگر اینکه کار
احمقانهای از من سر بزند). بیش از ۲۲ سال است که کار میکنم اما تا به
حال، هیچ وقت امنیت شغلی نداشتهام. آخرین شغلی که داشتم، یک شغل تماموقت
بود. محیط کارم اصلا خوب نبود. کارکنان خوب استعفا میدادند و کارکنان بد
ترفیع میگرفتند. کسانی که ایدههای خوب داشتند، منزوی بودند و نادیده
گرفته میشدند. کسانی که چاپلوسی میکردند، حتی اگر ایدهای نداشتند، ترفیع
رتبه میگرفتند و در جلسات، درباره برنامههایشان برای تعطیلات صحبت میکردند (این را میدانم چون مجبور بودم در بسیاری از این جلسات حاضر شوم). خیلی ساده بودم. سعی میکردم مشکلات
و سختیها را به جان بخرم و به شرکت کمک کنم. هر چه بیشتر تلاش میکردم،
بیشتر بدرفتاری میدیدم. وقتی یکی از همکارانم که هیچ گونه صلاحیتی نداشت،
صرفا به خاطر آنکه آشنای معاون
شرکت بود، ترفیع گرفت، حس کردم آنجا دیگر جای من نیست و استعفا دادم. ترک
کردن شرکتی که برایش سنگ تمام گذاشته بودم، سخت بود اما به محض خروج از
آنجا، حس کردم بار سنگینی از دوشم برداشته شده است. حالا میفهمم که داشتم خودم را فریب
میدادم. فکر میکردم میتوانم شرایط را عوض کنم. فرهنگ آنجا ناکارآمد بود
و شرایط تغییر نخواهد کرد، مگر این که مدیران ارشد سازمان، تغییر را از
خودشان شروع کنند. مدیر ارشد اجرایی فعلی به هیچ وجه حاضر نیست به مشکلات
اقرار کند یا درخواست کمک کند. مشکلات سازمان از حوزه درک او خارج است.
سوالم اینجاست که چرا در بسیاری از شرکتها، افرادی بیکفایت، ترفیع رتبه
میگیرند و به راحتی به جایگاههای مدیریتی راه پیدا میکنند؟ این کار
عواقب بدی دارد چون موفقیت یا شکست سازمان تا حد زیادی به عملکرد مدیران
بستگی دارد. به نظرم شرکتها باید در مورد جایگاههای مدیریتی وسواس بیشتری
به خرج دهند چون اگر فرد نامناسبی به جایگاه مدیریت برسد، ریسکش بسیار
بالاست. نظر شما چیست؟ پاسخ: دوست عزیز، کسانی که دچار ترس هستند
معمولا دور و بر خود را با آدمهای مثل خودشان پر میکنند. البته منطق
اقتصادی ایجاب میکند که نهتنها برای جایگاههای مدیریتی، بلکه برای همه
جایگاهها، شایستهترین گزینه را انتخاب کنید. اما گاهی سازمانها خلاف این
منطق عمل میکنند. بزرگترین ترس مدیران ترسو چیست؟ آنها از
اینکه کسبوکارشان شکست بخورد نمیترسند چون به راحتی میتوانند شکست را
توجیه کنند یا بهانهتراشی کنند. میتوانند بگویند: «تقصیر هیات مدیره بود
یا سقوط ارزش سهام
باعث شکستمان شد.» هر بهانهای میتوانند بیاورند.اما آنها یک ترس بزرگتر
دارند. بزرگترین ترس آنها این است که از طرف یکی از کارکنانشان به چالش
کشیده شوند یا دستشان جلوی کارکنان رو شود. حس خودخواهی در آنها غالب
است.در سازمانهای مبتنی بر ترس، کارکنان بیکفایت به جایگاههای مهم راه
پیدا میکنند چون این افراد نمیتوانند مدیر را به چالش بکشند، پس تهدید
محسوب نمیشوند. در یک محیط کاری مسموم، بهترین کاری که میتوانی انجام دهی
این است که تهدید به حساب نیایی. انگار این یکی از مهمترین شرایط استخدام
است. اگر به محیطهای مبتنی بر ترس دقت کنی،
میبینی که اعضای ارشد، ظاهرا به موفقیت کسبوکار اهمیت میدهند چون دائما
دربارهاش حرف میزنند اما در عمل، تنها چیزی که برایشان مهم است، حفظ
جایگاه قدرتشان است. آنها ترجیح میدهند کسبوکارشان به خاک
سیاه بنشیند اما هرگز به اشتباهات یا نارساییهای خود اعتراف نکنند. در
شرکتهایی که دارای فرهنگ سالم هستند، افراد درباره مشکلات مذاکره میکنند.
مدیران میدانند که کارکنان هوشمند، قرار نیست همیشه با آنها موافقت کنند.
اختلاف نظر یک امر طبیعی است و ممکن است هنگام تصمیمگیریهای مهم
مدیریتی، بعضی از کارکنان با آنها مخالفت کنند اما این مدیران، هرگز راه
مذاکره را نمیبندند. آنها کسی را به خاطر اظهار نظر مخالف، سرزنش نمیکنند
چون میدانند یک مذاکره سالم و سازنده، به نفع سازمان و به ضرر رقیبانشان
است. اما در سازمانهای ناسالم، هیچ مذاکرهای صورت نمیگیرد. هیچ اختلاف
نظری وجود ندارد. اگر اطاعت نکنید، اخراج میشوید و وقتی احساس میکنید
طاقتتان تمام شده و دیگر نمیتوانید شرایط نابسامان را تحمل کنید، به ناچار
سازمان را ترک میکنید. به همین علت است که کارکنان خوب، زودتر از بقیه
استعفا میدهند. آنها هم اعتماد بهنفس بیشتری دارند و هم دهها فرصت شغلی
بهتر در انتظارشان است. اما کارکنانی که دچار ترس هستند، میمانند و تحمل
میکنند. وقتی در دل ترس هستیم به سختی میتوانیم آن را ببینیم. حالا که از
آن محیط ناسالم بیرون آمدهای، نگاهی به ترسهایت بینداز. احساس شرمندگی
نکن. همه ما گاهی دچار ترس میشویم. به ترسهایت دقت کن تا بتوانی از آن
درس بگیری. چرا تعلل کردی و زودتر آن شرکت را ترک نکردی؟ چرا صبر کردی تا
«پم» شغلی به تو پیشنهاد کند؟ شاید در ذهنت این جملهها دائما تکرار
میشدند: ۱. نقد را بچسب و نسیه را رها کن. ۲. درست است که از شغلم متنفرم اما حداقل کارم را بلدم. اگر یک کار جدید را شروع کنم، ممکن است شکست بخورم. ۳. این شغل آنقدرها هم بد نیست. هیچ شغلی بیعیب و نقص نیست. چرا کارم را رها کنم و از اول شروع کنم؟ باید از ترس عبور کنیم تا بتوانیم راهمان را
ادامه دهیم و قدرتمندتر شویم. بیرون آمدن از منطقه امن، اولش ترسناک است
اما وقتی قدم اول را برداشتی، دیگر احساس ترس نخواهی کرد. هرگز خودت را در موقعیتی قرار نده که مجبور شوی برای امرار معاش و پرداخت قبضها، یک شغل ناخوشایند را تحمل کنی. بخشی از درآمد
شغل جدیدت را پسانداز کن تا در آینده پشتوانه داشته باشی. پسانداز کردن
کار آسانی نیست، به خصوص وقتی مخارج زندگی بالاست. حتما کارهای
هیجانانگیز زیادی هست که دوست داری با درآمدت انجام دهی اما فراموش نکن که
هیجانانگیزترین چیزی که امروز (با پذیرفتن یک شغل مستقل) به دست
آوردهای، آزادی است.
منبع:دنیای اقتصاد
همانطور که می دانید در هر سازمانی، یک هرم سازمانی
وجود دارد که کل فعالیت های سازمانی را مدیریت می کند. صرف نظر از اینکه
شما کجای هرم هستید، در سمت مدیر ارشد، مدیر میانی یا در سطح سرپرست، شما
مسلماً مسئول هدایت و مدیریت یکسری نیروهای تحت سرپرستی خود هستید تا از
طریق هدایت و مدیریت آنان به اهداف سازمانی دست پیدا کنید. یک مدیر خوب می
تواند محل کار را به یک دانشگاه عالی تبدیل کند که می توانید تجارب با
ارزشی فرا گیرید. با این حال اگر مدیرتان خوب
نباشد، محل کار شما این قابلیت را خواهد داشت که به یک جهنم واقعی تبدیل
شود. تحت این شرایط مجبور خواهید بود اوقات باارزش تان را در آنجا هدر
دهید. در ادامه به معرفی ویژگی های یک مدیر ایده آل می پردازیم. 1- مهارت های ارتباطی خود را بهبود بخشید به گزارش اقتصادآنلاین به نقل
از فرصت امروز ، جهت هدایت و مدیریت سازمان خود نیازمند ارتباط با کارکنان
خود هستید. برای این منظور به مهارت های ارتباطی بالایی نیاز دارید که
بتوانید افکار و ایده های خود را با بهترین روش ممکن ارتباطی به آنها
انتقال دهید. اگر شما فردی با هوش هستید ولی از مهارت ارتباط خوبی برخوردار
نیستید، شانس تبدیل شدن به یک مدیر مناسب را از دست خواهید داد. درواقع
توجه به این نکته ضروری است که مدیریت یک مهارت است که شامل چندین ویژگی
است و بدون حتی یکی از آنها به سطوح بالای مدیریتی دست نخواهید یافت. 2- در مدیریت خود فعال باشید مدیریت فعالانه به این معنا است
که نسبت به کارکنان خود آگاه باشید و بدون اینکه مزاحمتی در کارشان ایجاد
کنید از طریق تقویت روش انجام کارشان، مدیریت کنید. شما باید اعتماد داشته
باشید که آنان به اندازه کافی توانایی انجام کار را دارند و به جای مدیریت
کارشان، خودشان را مدیریت کنید. مدیریت کارکنان کاری دشوار خواهد بود اگر
شما از حساسیت کنترلی بالایی برخوردار باشید. 3- بدانید که هرکسی ممکن است اشتباه کند و کارمندان شما نیز این قاعده مستثنی نخواهند بود به عنوان مدیر، شما مسئول
کارهای زیردستان خود هستید و همین طور مسئول اشتباهات آنها. از این رو ممکن
است شما پیش قدم شوید و یکسری دستورالعمل های دقیق، شفاف و انعطاف ناپذیر
تهیه کنید که از اشتباه کردن پیشگیری کنید. مواظب باشید که کارکنان تان از
اشتباه کردن نترسانید. در این صورت ممکن است آنها برای هر کار جزئی نزد شما
بیایند و کارشان را با شما چک کنند. در این صورت آنها اشتیاقی به تصمیم
گیری نخواهند داشت چون ممکن است اشتباه کنند که منجر به این خواهد شد که
کارمندان شما متکی به شما باشند. این امر باعث خواهد شد میزان بهره وری
آنها به شدت کاهش یافته و بیشتر وقت شما را بگیرند. آنان نیاز به فکر کردن
دارند و برای این کار نیاز به یاد گرفتن دارند و برای یاد گرفتن گاهی اوقات
اشتباه کردن لازم است. به آنها اعتماد کنید و حاشیه خطایی برای شان در نظر
بگیرید. 4- وظایفی را برعهده سایرین قرار دهید شما اگر در انجام کار خوب
هستید، علت اصلی این امر مهارت های زیادی است که در مسیر کسب مقام مدیریت
به دست آورده اید. با این حال این امر بدین معنا نیست که تمامی کارها را
خودتان انجام دهید. یکی از وظایف شما به عنوان مدیر انتقال دانش خوب انجام
دادن کار به دیگران است. اگر با موضوع تفویض احساس ناراحتی می کنید می
توانید از وظایف کوچک و سپس بزرگ و بزرگ تر شروع کنید. مشکلاتی را که ممکن
است سر راه شان باشد پیش بینی و آموزش کافی در این رابطه را انتقال دهید. در رابطه با تفویض لازم به ذکر
است که تفویض اختیار یا Delegation of Authority یکی از رایج ترین واژه ها
در حوزه مدیریت است. لغت تفویض به معنای واگذاری است و زمانی که از تفویض
اختیار صحبت می کنیم منظورمان این است که یک فرد، اختیار در یک اقدام یا یک
تصمیم گیری را به فرد دیگری بدهد. در این مسیر، شما باید امکانات و
ابزارهای مناسب را در اختیار آنان قرار دهید. تفویض اختیار بدون دادن
امکانات لازم نمی تواند آنان را در انجام بهتر وظایف شان یاری کند. 5- از اهمیت تشویق و تنبیه غافل نشوید با شناخت کامل کارکنان تان،
بهتر می توانید آنها را تشویق کنید. این تشویق ها لزوما از نوع پولی نیست و
می تواند تشویق های ساده ای از قبیل انتقال آنان به واحدی که دوست دارند
در آنجا فعالیت کنند، باشد. تشویق و تنبیه به موقع از اهمیت بسزایی در
پیشبرد اهداف سازمانی برخوردار است. توصیه های حرفه ای از مدیران موفق - در هر سازمان بزرگی یک سری
سلسله عوامل مدیریتی وجود دارد که باعث می شود روند کاری به درستی پیش
برود. یک مدیر خوب باید علاوه بر یکپارچه کردن محیط کاری به مسائل کوچک هم
توجه کند تا تأثیرگذاری بیشتری بر روند کاری داشته باشد.
منبع:اقتصاد آنلاین
بسیاری از متخصصان عرصه مدیریت بر این اعتقادند که
شکلگیری و تحقق هر تغییر و تحول بزرگی در سازمانها به شدت وابسته به
مشارکت فعال کارکنانی است که با آغوش باز با آن تغییر و تحول برخورد کنند و
از آن بهطور همهجانبه حمایت کنند. در این میان هستند کارکنانی
که پس از آگاهی از وقوع تغییر و تحولات سازمانی دچار احساساتی مانند ابهام،
ترس و سردرگمی میشوند، درحالیکه مدیران این رفتار آنها را نوعی مقاومت
در برابر تغییر میپندارند و معمولا به تندی با آن برخورد میکنند. به
عقیده صاحبنظران، این سوءتفاهم به این دلیل رخ میدهد که کارکنان به
اندازه مدیران از مسیری که برای تبدیل یک ایده جدید به تغییری بنیادین در
سازمان طی شده بیخبرند و به روشنی نمیدانند که چه آیندهای پس از اعمال
تغییرات مورد نظر در انتظارشان خواهد بود، درحالیکه مدیران کاملا از
زوایای قضیه تغییر آگاهند و به عبارت بهتر به خوبی آینده را میبینند. به
گزارش دنیای اقتصاد، برای حل این مشکل پیشنهادهای متعددی ارائه شده است که
یکی از جدیدترین و بهترین آنها «اثر ماراتنی تغییر» نام دارد که ویلیام
بریجز، نویسنده کتاب «مدیریت تحول و عملی کردن تغییرات» آنها را ارائه کرده
است. براساس این الگو، اعمال تغییرات در
سازمانها باید از الگویی شبیه الگوی دویدن دوندگان حرفهای دوی ماراتن
پیروی کند. معمولا در دوی ماراتن، دوندگان بیتجربه و آماتور مسابقه را با
سرعتی بالا آغاز میکنند و از بقیه پیشی میگیرند و پس از آن سعی میکنند
فاصله خود را با دیگران حفظ کنند، اما این دسته از دوندگان خیلی زود خسته
میشوند و در اغلب موارد به خط پایان نمیرسند. در نقطه مقابل، دوندگان
حرفهای و باتجربه قرار دارند که دویدنشان را با سرعتی پایین و حسابشده
آغاز میکنند و با تنظیم قوای بدنیشان، اوج توان رقابتیشان را در چند
کیلومتر آخر صرف میکنند. مدیران مشتاق برای ایجاد تغییر و تحول، بهویژه
مدیران تازهکار و کمتجربه، به محض کشف ایدههایی جدید و بدون زمینهسازی
در مورد آنها وارد فاز اجرای فرآیند تغییر میشوند، درحالیکه این اقدام
با بیتفاوتی و بیخبری کارکنان همراه میشود و همان چیزی رخ میدهد که
معمولا از آن با عنوان مقاومت در برابر تغییر یاد میشود. ایراد در اینجا
شبیه همان ایرادی است که در دویدن دوندگان آماتور روی میدهد، یعنی عجله
کردن در حرکت و بیبرنامه عمل کردن. در نقطه مقابل هستند مدیران باتجربهای
که به شکلی سنجیده و حساب شده وارد عرصه تغییر و تحولات سازمانی میشوند و
با بسترسازیهای هدفمند قادرند بزرگترین تغییرات را با کمترین مقاومت و
با بیشترین سطح مشارکت انجام دهند. پر کردن شکافهای اطلاعاتی هنر مدیران بزرگ و موفق که میتوانند
بزرگترین و پیچیدهترین تغییرات را به بهترین شکل ممکن امکانپذیر سازند
این است که قادرند فاصله زمانی و شکاف آگاهی در ارتباط با تغییرات را به
شکلی مطلوب مدیریت کنند و خیلی زود آن را کاهش دهند. به عبارت بهتر، مدیران
موفق کسانی هستند که خیلی زود و همزمان با ایدهپردازیهای اولیه در زمینه
بروز تغییرات آتی، کارکنانشان را در جریان آنچه قرار است در سازمان روی
دهد قرار میدهند. این اقدام مثبت مدیران هم از این جهت که کارکنان
بهعنوان مجریان و پیادهکنندگان اصلی تغییرات سازمانی از همان ابتدا خود
را در فرآیند تغییر فعال و شرکتکننده میبینند و هم از این جهت که امکان
کمک کارکنان به مدیران در زمینه ایدهپردازی و پختهتر کردن تغییرات فراهم
میآید، مفید خواهد بود. در این شرایط، کارکنان که از مدتها پیش در جریان
بروز تغییرات قرار گرفته و در شکلگیری آن مشارکت داشتهاند، نهتنها در
برابر اجرای این تغییرات مقاومت و کارشکنی نمیکنند، بلکه بدون هیچگونه
ابهامی در این مسیر گام برمیدارند و همین مساله موجب تسهیل و تسریع فرآیند
تغییر خواهد شد. شش ایده طلایی آنچه در ادامه خواهد آمد پیشنهادهایی است
در راستای کمک به کارکنان برای درک و اجرای اقداماتی که قرار است در جریان
تغییرات سازمانی روی دهد. 1- تغییرات نباید به گونهای غیرمترقبه و
یکشبه اعلام شوند. شما به عنوان یک مدیر نباید با اعلام ناگهانی برنامه
تغییر، کارکنان را غافلگیر کنید و در این حالت انتظار داشته باشید که آنها
بهطور کامل به تغییر و تحولات گردن نهند. ارائه متناوب و منظم اطلاعات
مرتبط با عملکردهای پیشین و برنامههای آینده میتواند کارکنان را از نظر
ذهنی برای پذیرش تغییرات جدید آماده سازد. 2- کارکنان و اعضای تیمتان را از همان
آغاز در جریان بحثها و نظرات درباره تغییرات آینده قرار دهید. وقتی
کارکنان از همان آغاز توجیه شوند که تغییرات پیش رو تا چه حد و چگونه
میتواند بر عملکردشان تاثیرگذار باشد، بهطور حتم با آن همراهی خواهند
کرد، چرا که آنها در تمام مراحل فرآیند تغییر محرم شناخته شده و مورد توجه
قرار گرفتهاند. 3- از افرادتان دعوت کنید در زمینه اجرای
تغییرات ایدهپردازی کنند. علاوهبر اطلاعرسانی به کارکنان در مورد
تغییرات آینده، لازم است که از ایدههای پیشنهادی آنها در این زمینه نیز
بهره گرفته شود. 4- تغییرات را بهعنوان فرصتی برای
یادگیری مهارتهای جدید به کارکنان معرفی کنید. هر تغییر و تحولی در سازمان
میتواند سرمنشأ ارتقای سطح مهارتی کارکنان باشد و این وظیفه مدیر است که
این حس را در کارکنان ایجاد کند که قرار است آنها به موازات اجرای تغییرات
مورد نظر بتوانند مهارتها و تواناییهای فنیشان را ارتقا بخشند. 5- تغییرات سازمانی را به صورت یک پروژه
تعریف کنید. برخورد پروژهای با تغییرات سازمانی میتواند به منظمتر شدن
امور مربوط به آن و اجرایی شدن آن در چارچوبهای زمانی و کیفی مشخص و شفاف
کمک شایانی کند. 6-به افرادتان فرصت نشان دادن بازخورد
نسبت به تغییرات را بدهید. بهترین بازخورددهندگان نسبت به تغییرات سازمانی
کارکنان و اعضای تیمهای کاری هستند و همین افراد هستند که میتوانند با
ارائه نظرات و انتقاداتشان در مورد تغییرات به وجود آمده بر کیفیت آن
بیفزایند. بنابراین حتما افرادتان را به نشان دادن بازخورد نسبت به تغییرو
تحولات سازمانی تشویق کنید. منبع:اقتصاد آنلاین
بر اساس پژوهش میدانی پروفسور نوام واسرمن، استاد
کارآفرینی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، در حال حاضر کمتر از 25 درصد شرکتها
را مؤسسان آنها (کارآفرینان) اداره میکنند. به گزارش اقتصادآنلاین به نقل
از اتاق ایران، بسیاری از کارآفرینان به ایدههای نابی که آنها را برای
راهاندازی یک کسبوکار جدید وسوسه کردهاند، چنان عشق میورزند که
نمیتوانند بهراحتی بپذیرند که هدایت این ایدهها را به یک مدیرعامل
حرفهای محول نمایند؛ آنها ترجیح میدهند که مدیریت کسبوکارشان را شخصاً
بر عهده بگیرند. اما در دنیای امروز برای اداره
موفقیتآمیز امورات روزمره یک بنگاه اقتصادی، حضور یک مدیرعامل خبره بیش از
یک کارآفرین مبتکر میتواند مثمر ثمر باشد. شاید بگویید چه ایرادی دارد که
یک کارآفرین خود سکان هدایت کسبوکاری که برای راهاندازی آن متحمل
سختیهای زیادی شده است را در اختیار بگیرد، اما آیا یک کارآفرین موفق
لزوماً یک مدیرعامل موفق نیز خواهد بود؟ تفاوت بین واژهها چهار واژه کارآفرین، مدیرعامل، فعال
اقتصادی و مدیر اغلب به جای یکدیگر مورد استفاده قرار میگیرند و دلیل چنین
اشتباهی این است که بسیاری از نقشها و مسئولیتهایی که با این واژهها
عجین شدهاند، بهنوعی با یکدیگر همپوشانی دارند. کارآفرین درواقع کسی است که یک کسبوکار
جدی را راهاندازی میکند، اما مدیرعامل مسئولیت اداره بنگاهی را بر عهده
میگیرد که توسط کارآفرین -که ممکن است خود او باشد- تأسیس شده است. فعالان
اقتصادی افرادی هستند که ممکن است در هر نقشی فعالیت کنند؛ آنها همواره در
جستجوی فرصتها هستند و برای کسب سود تلاش میکنند. عنوان «مدیر» نیز به
همه کسانی اطلاق میشود که بر عملکرد دیگران نظارت دارند و آنها را در یک
مسیر مشخص هدایت میکنند. خلق ایدههای بدیع، جلب کردن نظر
سرمایهگذاران بالقوه و راهاندازی اولیه یک کسبوکار جدید، ازجمله
قابلیتهای رایج کارآفرینان به شمار میرود. مدیران عامل اما با
مهارتهایشان در زمینه حفظ و ارتقای جایگاه یک بنگاه اقتصادی شناخته
میشوند. هم کارآفرینان و هم مدیران عامل باید
بتوانند در نقش رهبر سازمان خود ظاهر شوند و هر دو باید قادر باشند افراد
را مدیریت نموده و سود کسب کنند. بااینوجود، تفاوتهای مهمی نیز در زمینه
تواناییها و تجربیات موردنیاز آنها دیده میشود. اکنون سؤال این است که
این تفاوتها چگونه تأثیر خود را در اداره یک بنگاه اقتصادی توسط یک
کارآفرین یا یک مدیرعامل نشان میدهند؟ دیدگاه اول: کارآفرینان میتواند مدیران عامل خوبی باشند ما امروز کارآفرینان زیادی را میشناسیم
که توانستهاند مدیران عامل موفقی برای کسبوکار خود باشند. مثلاً جف بزوس
که امروز ثروتمندترین مرد جهان به شمار میرود، هنوز هم شخصاً سمت
مدیرعاملی شرکت آمازون را بر عهده دارد و امورات یک غول تجاری با بیش از
560 هزار نیروی کار را رتقوفتق میکند. یک مثال بارز دیگر در این زمینه،
لری الیسون 73 ساله و خستگیناپذیر است که طی 40 سال اخیر -بهجز در یک
دوره کوتاه- در نقش مدیرعامل شرکت خود یعنی اوراکل فعالیت کرده است. برآورد میشود که برای تبدیل شدن یک
استارتآپ به یک بنگاه اقتصادی واقعی (با ساختار متعارف) حداقل 4 سال زمان
نیاز است و پس از آن معمولاً بین 3 الی 6 سال دیگر نیز باید سپری شود تا
این بنگاه اقتصادی نوپا خود را بهعنوان یک کسبوکار موفق به بازار ثابت
کند. شاید در سالهای نخست فعالیت یک استارتآپ، مؤسس آن بهتر بتواند
امورات آن را مدیریت کند زیرا ابعاد گوناگون کسبوکار خود را بهخوبی
میشناسند. در مقابل، ممکن است یک مدیرعامل حرفهای که مدتی پس از
راهاندازی یک استارتآپ، کار خود را در آنجا شروع میکند، شناخت لازم را
از تاریخچه و فلسفه آن نداشته باشد و مدتی طول بکشد تا به این شناخت دست
پیدا کند. از طرفی گاهی یک مدیرعامل حرفهای از جزئیاتی غافل میشود که خود
کارآفرین هرگز از کنار آنها راحت عبور نمیکند؛ جزئیاتی که نقشی کلیدی در
توسعه یک استارتآپ دارند. علاوه بر این، کارآفرینان معمولاً مدت
زیادی را در کسبوکاری که خودشان راهاندازی کردهاند، باقی میمانند و به
موفقیت آن در بلندمدت متعهد هستند، درحالیکه مدیران حرفهای معمولاً ترجیح
میدهند که در شرکتهای موفقتر به مدیریت بپردازند. اما کارآفرینان به
دنبال این نیستند که در هر شرکتی که به آنها پیشنهاد مالی بهتری ارائه بدهد
یا شرایط بهتری داشته باشد، مدیریت کنند؛ آنها میخواهند مدیریت شرکتی که
خودشان بنا نهادهاند را بر عهده بگیرند. دیدگاه دوم: کارآفرینان نمیتوانند لزوماً مدیران عامل خوبی باشند کارآفرینان اغلب از دانش کافی یا تحصیلات
دانشگاهی در زمینه فنون مدیریت کسبوکار برخوردار نیستند و تجربه چندانی
نیز در این زمینه ندارند. یک کارآفرین معمولاً قادر است با بهرهگیری از یک
ایده مناسب و جلب نظر سرمایهگذاران، کسبوکار جدید خود را راهاندازی
نماید اما برای حفظ و بهبود جایگاه آن نیازمند تواناییهای مدیریتی است.
اگرچه همواره استثنائاتی دیده میشود، اما بهطورکلی کارآفرینان در قیاس با
مدیران عامل حرفهای، مهارت و تجربه کمتری دارند و به همین دلیل طبیعتاً
اثربخشی کمتری در جایگاه مدیریتی از خود نشان میدهند. از طرفی اشتیاق و علاقه شدید کارآفرینان
به کسبوکار خود اگرچه ویژگی مثبتی تلقی میشود اما گاهی ممکن است پیامدهای
منفی نیز داشته باشد؛ مثلاً برخی از کارآفرینان بهگونهای تعصبآمیز از
دیدگاههای اولیه یا تیم تخصصی که در ابتدای کارشان تشکیل دادهاند، حمایت
میکنند و این مسئله باعث میشود که آنها اغلب در برابر تغییر مقاومت زیادی
از خود نشان بدهند. غلبه احساسات بر منطق موجب میشود که کارآفرینان
نتوانند در شرایط دشوار، تصمیمات درستی اتخاذ کنند. البته همانطور که گفته شد، موارد
استثنائی همواره وجود دارند اما استثناء را نباید قاعده تلقی کرد. بر اساس
پژوهش میدانی پروفسور نوام واسرمن، استاد کارآفرینی دانشگاه کالیفرنیای
جنوبی، در حال حاضر کمتر از 25 درصد شرکتها را مؤسسان آنها (کارآفرینان)
اداره میکنند. این نسبت برای شرکتهایی که کمتر از 3 سال از تأسیسشان
میگذرد، حدود 50 درصد و برای شرکتهایی که بین 3 الی 4 سال قدمت دارند،
تقریباً 40 درصد است. به عبارتی هرچه شرکت بالغتر میشود، کارآفرینان
بیشتر به این نتیجه میرسند که باید اداره آن را به یک مدیرعامل حرفهای
بسپارند. اینکه یک کارآفرین توانسته است یک ایده
خوب ارائه دهد و بهخوبی آن را عملیاتی کند، لزوماً بدین معنا نیست که وی
میتواند یک مدیرعامل موفق برای کسبوکار خود باشد. بسیاری از کارآفرینان
نهتنها فاقد آموزشها، مهارتها و تجربیات لازم در زمینه مدیریت کسبوکار
هستند، بلکه حتی برداشت درستی نیز از این مقوله مهم ندارند. چیزی که بیشتر از تمایل ما برای پذیرفتن
یکی از این دو دیدگاه اهمیت دارد، این است که بتوانیم بین مجموعه مهارتهای
مورد نیاز برای قرار گرفتن در نقش کارآفرین و مدیرعامل، تفکیک قائل شویم؛
مهارتهایی که در مقالات و کتب مربوط به کارآفرینی یا مدیریت کسبوکار، به
تفصیل مورد بحث قرار گرفتهاند.
منبع:اقتصاد آنلاین
در ارزیابیها، مطالعات و مصاحبههای ما روی هزاران رهبر سازمانی، نظرات
بسیاری برجسته شدند اما یکی از این نظرات بهطور خاص قدرتمند و
تاملبرانگیز بود.
خاویر پلادوالف، مدیر ارشد اجرایی شرکت آئودی، به ما میگوید: «رهبری
سازمانی در دنیای امروز در مورد مدیریت، فراموش کردن مدیریت و دوباره
یادگیری انسان بودن است.» منظور خاویر این است که قدرت رهبری سازمانی در
تواناییهای ما در شکل دادن به پیوندهای شخصی و معنیدار با افرادی است که
آنها را در سازمان هدایت میکنیم. این مساله اکنون نسبت به هر زمان دیگری
ملموستر است؛ چرا که نسل هزاره در حال تبدیل شدن به جمعیت حداکثری در
بیشتر شرکتها هستند.نسل هزاره تنها با پرداخت حقوق، پاداش و مزایا راضی
نمیشوند. آنها خواستار معنا، شادی و ارتباطات نیز هستند. منبع:دنیای اقتصاد
مشکل این
است که حدود ۷۰ درصد رهبران سازمانی خودشان را به عنوان افرادی الهامدهنده
و انگیزهبخش معرفی میکنند؛ همانطور که همه ما خودمان را رانندگانی
فوقالعاده میبینیم. اما این مساله در تقابل مطلق با نحوه درک کارمندان
از رهبران سازمانی قرار دارد. مطالعهای که از سوی فوربس منتشر شد نشان داد
که ۶۵درصد کارمندان از یک افزایش حقوق صرفنظر خواهند کرد اگر این به
معنای اخراج مدیرشان باشد و یک مطالعهای دیگر که از سوی موسسه گالوپ در
سال ۲۰۱۶ انجام شد نشان داد که ۸۲درصد کارمندان رهبران سازمانی خود را
عاری از انگیزه میبینند. از نظر من، این دو نکته بهطور مستقیم به یکدیگر
مرتبط هستند.
همانطور که دادههای شرکت مشاور مدیریت جهانی مکینزی
نشان میدهد، وقتی کارمندان فینفسه باانگیزه هستند، ۳۲ درصد متعهدتر هستند
و ۴۶ درصد رضایت بیشتر از شغل خود دارند و ۱۶ درصد عملکرد بهتری از خود
نشان میدهند. محرک همگی ما به عنوان انسان، نیازهای اصلی برای معنا، شادی،
ارتباطات انسانی و نیاز برای مشارکت مثبت با دیگران است. رهبران سازمانی
که واقعا این نیازها را درک میکنند و به شیوهای سازمان را هدایت میکنند
که این انگیزههای ذاتی را قویتر سازند، کلیدهایی برای ایجاد وفاداری،
تعهد و عملکرد قوی دارند. ما به عنوان رهبران سازمانی، پیش از مدیر بودن
باید انسان باشیم. تحقیق ما نشان داد یک حرکت جهانی در جایگاه مدیران ارشد
هزاران سازمان پیشرو در حال رخ دادن است؛ شرکتهایی مانند Accenture،
ماریوت، استارباکس، مایکروسافت و لینکدین.رهبران سازمانی این شرکتها از
خودشان میپرسند «چگونه میتوانیم رهبری سازمانی انسانیتر و فرهنگهای
انسانمحورتر ایجاد کنیم که در آن کارمندان و رهبران سازمانی راضیتر و
متعهدتر باشند؟»
برمبنای کار ما در ایجاد رهبران سازمانی انسانیتر، چند ترفند ارائه شده است:
شخصیسازی
کنید: باب چاپمن، مدیر ارشد اجرایی بری وهمیلر (Barry Wehmiller)، یک شرکت
تولیدی جهانی و نویسنده کتاب «همه مهم هستند» تلاش و انرژی بسیار زیادی به
خرج داده تا رهبری سازمانی انسانی واقعی را در شرکت تزریق کند. برای همه
تصمیماتی که گرفته شده است و بر کارمندان اثر دارد او از خودش میپرسد: اگر
فرزند یا والدین یا دوست خود من در اینجا کار میکرد، آیا از این تصمیم
قدردانی میکردند؟
با این روش او هرگونه تصمیمات مدیریتی را به یک
سوال شخصی تبدیل میکند و از یک حوزه تاکتیک محور به یک حوزه هیجانی حرکت
میکند تا اطمینان یابد که مقهور موقعیت و قدرت خود در شرکت نشده است. وقتی
در حال اخذ تصمیماتی هستید که بر کارمندان شرکتتان تاثیر میگذارد، کار
مشابهی را انجام دهید. خودتان را جای آنها بگذارید و تصور کنید که آنها
اعضای خانواده و دوستان شما هستند.
خودآگاه باشید: پیتر دراکر،
نویسنده و مشاور حوزه مدیریت میگوید؛ «شما نمیتوانید افراد دیگر را
مدیریت کنید؛ مگر اینکه ابتدا خودتان را مدیریت کنید.» ما در مقاله اخیر،
بیان کردیم که چگونه یک مدیر ارشد اجرایی بهطور گسترده تعهد و عملکرد
تیمهای بانکی که او هدایت آن را به عهده داشته است بالا برده است؛ پاسخ یک
کلمه بود: خودآگاهی. این داستان نشان میدهد که چگونه رهبری سازمان با درک
و هدایت خودتان شروع میشود. زمانی که شما خودتان را درک کنید، بهتر قادر
به درک افرادی که زیردستتان هستند خواهید بود و در عوض انگیزه ذاتی آنها را
برانگیخته خواهید کرد. رهبری سازمانی خود با خودآگاهی آغاز میشود و
خودآگاهی میتواند بهطور گسترده از طریق تمرین ذهنآگاهی (mindfulness)
بهبود یابد.نوعدوست باشید: دامینیک بارتون، مدیرعامل جهانی موسسه مکینزی
میگوید که نوعدوستی اساس رهبری سازمانی خوب است. رهبری سازمانی تنها در
مورد شما نیست؛ بلکه در مورد افراد یا سازمانی است که آنها را هدایت
میکنید.
با نوعدوستی، منافع بلندمدت سایرین را لحاظ میکنید.
نوعدوستی به معنای این نیست که شما نوکری کسی را میکنید. نوعدوستی با
خود اعتماد به نفس و مراقبت از خود را به همراه دارد. در اینجا یک روش ساده
برای بررسی اینکه آیا شما در رهبری سازمانی خود نوعدوست هستید یا خیر،
آورده شده است: زمان تصمیمگیری، انگیزه خود را بررسی کنید؛ آیا آن را برای
دستاورد شخصی انجام میدهید یا برای منافع دیگران؟
دلسوز باشید:
هدف از دلسوزی، ایجاد خرسندی برای دیگران است. اگر تاکنون مدیری داشتهاید
که دلسوز بوده باشد، میدانید که داشتن چنین مدیری چه احساسی خواهد داشت.
این فرد پشتیبانی شما را دارد. این فرد نسبت به شما علاقه پیدا میکند و در
نتیجه، شما احساس امنیت، اعتماد، وفاداری و تعهد میکنید.وقتی صحبت از
رهبری سازمانی به میان میآید، هیچچیز به پای دلسوزی و شفقت نمیرسد.این
یک زبان جهانی است که همه افراد در همه جا آن را درک میکنند. اگر
میخواهید انسانیت بیشتری را در رهبری سازمانی خود وارد کنید، این عادت را
در خود ایجاد کنید که هر زمان که میخواهید با کسی همکاری کنید، یک سوال
ساده از خودتان بپرسید: چگونه میتوانم به این فرد کمک کنم تا روز بهتری
داشته باشد؟
لیست های انجام کار برای اهداف طولانی مدت خوب نیستند،
اما این روش جدید برای برنامه ریزی بلند مدت آسان تر و بسیار کارآمد است.
اولویت بندی کارها،
یعنی نوشتن آنها به ترتیب اهمیت و حذف کردن شان به محض انجام دادن، یکی از
آسان ترین راه ها برای نوشتن برنامه ریزی روزانه است. لیست انجام کار در
انجام دادن امور روزانه شما را یاری می کند، اما برای برنامه ریزی بلندمدت
مانند شمشیر دولبه است. خط زدن کارها شاید کارآمد به نظر برسد، اما از آنجایی که در
اهداف بلندمدت کارها همیشه در حال اضافه شدن هستند، به نظر می رسد که این
لیست پایان ناپذیر است. همچنین دسته بندی کارها با در نظر گرفتن اهمیت شان،
فرآیندی طولانی است که زمان زیادی می گیرد. روشی که در ادامه این مقاله به نقل از زومیت، بررسی می کنیم دو مرحله دارد و کمک می کند همیشه روی کارهای مهم متمرکز باقی بمانید. مرحله اول: تصویر نقاشی شده شما نمی توانید کارهای تان را
اولویت بندی کنید مگر اینکه تصویر واضحی از آینده داشته باشید، بنابراین
تصویری از هدف نهایی خود در بلندمدت تهیه کنید. برخی برندها از این تصویر
تحت عنوان Painted Picture یاد می کنند و جزییات کسب وکار خود را در پنج
سال آینده به تصویر می کشند. این کار به آنها کمک می کند که مسیر خود را
حفظ و اولویت بندی های خود را راحت تر ارزیابی کنند. تصویر نقاشی شده مولفه
اصلی این روش است و کمک می کند اعضای تیم در راستای هدف اصلی حرکت کنند.
اگر یک کار به اهداف بلندمدت مربوط نباشد، اولویت محسوب نمی شود و در لیست
برنامه ریزی جایی ندارد. یک کاغذ بردارید و آن را سه قسمت
کنید. قسمت بالایی جایی است که نسخه کوچکی از تصویر نقاشی شده قرار می
گیرد. این تصویر می تواند مراحل رسیدن شما به یک هدف بزرگ یا راه اندازی
کسب وکار خودتان باشد. مدت زمان این برنامه ریزی به خودتان بستگی دارد و
بهتر است حداقل یک سال باشد. مرحله دوم: یادداشت سه اولویت مهم در مرحله دوم باید سه اولویت مهم
را برای یک روز، یک هفته، یک ماه و سه ماه یادداشت کنید. صفحه را به چهار
قسمت تقسیم بندی کنید و سه کار مهمی را که باید در هر بازه زمانی انجام
دهید یادداشت کنید. در برابر وسوسه مقاومت کنید و بیش از سه مورد را
یادداشت نکنید. طبق گفته جیم کالینز، نویسنده، اگر بیش از سه اولویت داشته
باشید یعنی هیچ اولویتی ندارید. برای اینکه ببینید کدام کارها
اولویت بیشتری دارند، به تصویر نقاشی شده رجوع کنید. برای هر کار از خودتان
بپرسید آیا انجام آن من را به هدفم نزدیک تر می کند یا خیر؟ اگر پاسخ منفی
است کمی بی رحم باشید و آن را از لیست خط بزنید. در پایان هر روز، لیست
روز بعد را آماده کنید و در پایان هر هفته، هر ماه و هر سه ماه نیز همین
طور رفتار کنید. جلوتر که می روید اولویت های سه
ماهه به اولویت هفتگی تبدیل خواهد شد تا جایی که کاملا به هدف مورد نظر خود
برسید. محدود کردن اولویت ها به سه مورد، کمک می کند که اهداف تان قابل
هضم باشند. شاید در روزهای اول احساس کنید
هیچ کاری از پیش نمی برید مخصوصا اگر به تهیه لیست های بلند عادت کرده
باشید، اما به مرور زمان متوجه می شوید که دستاوردهای بیشتری داشته اید. هر
قدر تمرکز روی کارها بیشتر باشد، نتیجه بهتری نیز به همراه خواهد داشت. منبع:اقتصاد آنلاین
مگاپروژهها – پروژههایی که هزینهای بالغ بر یک
میلیارد دلار دارند- بخش مهمی از صنایع مختلف نظیر بهداشت و درمان، دفاع،
معدن، مخابرات، حملونقل، زیرساختهای آب و انرژی، رویدادهای ورزشی، علم و
تولید را شکل میدهند. این پروژههای عظیم اغلب معرف
بخش اعظمی از فعالیتهای اقتصادی بسیاری از کشورها هستند که به طرز
چشمگیری میزان بهرهوری، انسجام اجتماعی و کیفیت محیطزیست این کشورها را
تحتالشعاع قرار میدهند. با این حال، مدیریت زمان و هزینه مگاپروژهها
هنوز هم چالش بزرگی برای مدیران بهشمار میرود. برآوردی ساده نشان میدهد
که ۹۰ درصد مگاپروژهها با هزینهای بیش از بودجه اختصاص یافته تکمیل
میشوند. به گزارش دنیای اقتصاد، دو نمونه برجسته پروژه اوپرا هاوس سیدنی
در کشور استرالیا است که با ۱۰ سال تاخیر و افزایش ۱۴۰۰ درصدی هزینه در سال
۱۹۷۳ افتتاح شد. دومین نمونه پروژه احداث تونل در ایالت ماساچوست آمریکا
معروف به گودال بزرگ («Big Dig») است که با بودجه اولیه ۶/ ۲ میلیارد دلار و
هزینه نهایی ۸/ ۱۴ میلیارد دلار به پایان رسید. پنج قانون برای مدیریت موفق پروژههای بزرگ و پیچیده به نظر شما دلیل دشواری مدیریت
مگاپروژهها چیست؟ چالشهای فنی، تغییر در طراحی، تغییر در الزامات اجرایی،
افزایش هزینهها، اختلاف نظر در تقسیم مسوولیتها و مقررات جدید از جمله
دلایل رایج هستند. پیچیدگی معمولا با افزایش مقیاس پروژه بیشتر میشود و
افزایش پیچیدگی خود دلیلی بر افزایش عدم اطمینان و ناتوانی در پیشبینی
مشکلات، تغییر شرایط و فرصتهای غیرمنتظرهای است که پس از آغاز بهکار
پروژه قابل مشاهده و درک خواهند بود. در این مقاله استدلال میکنیم که یکی
از راههای مدیریت عدم اطمینان، افزایش نوآوری در طول بازه زمانی اجرای
پروژه است و اینکه به باور ما روشهای پیشنهادی ارائه شده در این مقاله
برای تمامی پروژههای بزرگ و بلندمدت که لزوما بودجه یک میلیارد دلاری هم
ندارند، قابل استفاده است. یافتههای مذکور بر پایه بیش از ۱۰ سال تحقیق
پیرامون مگاپروژهها به دست آمده است. این پروژههای بزرگ عبارت است از: –High-Speed (۲۰۰۷-۱۹۹۸): خط آهن قطار سریعالسیر، به طول ۱۰۹ کیلومتر از لندن به تونل Channel با هزینه ۸/ ۵ میلیارد پوند. – ترمینال شماره ۵ هیترو (۲۰۰۸-۲۰۰۲):
شامل ترمینال فرودگاهی، هتل، پارکینگ، ایستگاه مترو، ایستگاه ترافیک پرواز و
برج کنترل پرواز با هزینه ۳/ ۴ میلیارد پوند. – زیرساختهای المپیک ۲۰۱۲ لندن (۲۰۱۲-۲۰۰۶): با هزینه ۸/ ۶ میلیارد پوند. – Crossrail (۲۰۱۸-۲۰۰۷): خط آهن ۱۱۸ کیلومتری لندن با بودجه ۸/ ۱۴ میلیارد پوند. – ترمینال شماره ۲ هیترو (۲۰۱۴-۲۰۰۹): ترمینال فرودگاهی که با هزینه ۵/ ۲ میلیارد پوند جایگزین یکی از ترمینالهای موجود شد. – پروژه تونل Thames که در سال ۲۰۱۶ آغاز
شده است، تونلی به طول ۲۵ کیلومتر شامل بهروزرسانی سیستم فاضلاب شهری
لندن. بودجه ۲/ ۴ میلیارد پوندی و زمان ۷ سال برای تکمیل پروژه پیشبینی
شده است. پنج قانون برای توسعه نوآوری ۱- ارزیابی گذشته. هنگامیکه پروژه
ترمینال ۵ هیترو در حال برنامهریزی بود، تیم مربوط به صورت سیستماتیک
مشغول مطالعه پروژههای مربوط به فرودگاههای بینالمللی که در ۱۵ سال
گذشته افتتاح شده بودند و البته پروژههای عمرانی ۱۰ سال گذشته در سراسر
انگلستان با بودجه بیش از یک میلیارد پوند بود. یکی از اصلیترین مشکلات
شناسایی شده استفاده از قراردادهایی با بودجه ثابت برای انتقال هرگونه ریسک
به تامینکنندگان بود که در نهایت منجر به ایجاد روابط تدافعی با
پیمانکاران و متاسفانه نهاییسازی طرح اصلی پروژه در مراحل ابتدایی و
ممانعت از هرگونه نوآوری و ابتکار عمل میشد. طراحان پروژه ترمینال ۵ هیترو
پیشبینی میکردند که اگر از روش تخصیص بودجه ثابت در قرارداد استفاده
کنند پروژه با هزینهای بیش از بودجه تعیین شده و یک سال پس از موعد مقرر
به پایان خواهد رسید. در تلاش برای بهرهبرداری از تجارب پروژههای پیشین،
برنامهریزان پروژه هیترو یک مدل تکمیل پروژه جدید ارائه کردند که براساس
فرآیندهای مشارکتی، نوآورانه و انعطافپذیر بنا نهاده شده بود. اما اصرار
برای تکمیل پروژه در زمان مقرر باعث مشکلات زیادی شد. افکار عمومی روزهای
افتتاح پروژه ترمینال ۵ را به یاد دارند، روزهایی که بیش از ۲۰ هزار چمدان
به اشتباه جابهجا شده بود و صدها پرواز کنسل شد. با این حال، آنچه که اغلب
نادیده گرفته میشود این موضوع است که پروژه ترمینال ۵ در زمان مقرر و با
بودجه تعیینشده تکمیل شد. افزون بر این، مشکلات مربوط به افتتاح این پروژه
تجارب مهمی برای بهبود عملکرد مگاپروژههای بعدی به همراه داشت. ۲- آمادگی برای روبهرو شدن با پیشامدهای
غیرقابل پیشبینی. درحالیکه شاید انعقاد قرارداد با بودجه ثابت برای
رویارویی با شرایط قابل پیشبینی و پایدار مناسب باشد، قراردادهای
انعطافپذیر مستلزم موقعیت پیشبینینشده و به شدت پویاست. برای نمونه
کارفرما و پیمانکاران با استفاده از قراردادهای انعطافپذیر وارد توافقی
منطقی میشوند که بر اساس آن انگیزه لازم برای شکلگیری اعتماد، ایجاد
فرهنگ مشارکت و به اشتراکگذاری ریسکها و فرصتها فراهم میشود. در واقع، قراردادهای انعطافپذیر در آغاز
بهدلیل هزینههای اولیه بالا به نظر ناخوشایند میرسند. اما چنین
قراردادهایی در حین زمانبندی مجدد فعالیتهای پروژه در صورت رویارویی با
شرایط پیشبینی نشده از هماهنگیهای متقابل مطلوبی پشتیبانی میکنند.
کارفرما انگیزههایی را برای تشویق پیمانکاران برای شناسایی مشکلات،
بهینهسازی هزینهها، دسترسی به حاشیه سود توافق شده و بهرهبرداری از
امکانات نوآورانه و شناسایی راهحل مناسب ایجاد میکند. «توافقنامه T۵»
میان کارفرما و پیمانکاران اصلی در مگاپروژه ترمینال ۵، اساسی را برای
شکلگیری فرآیند انعطافپذیر جدید بهمنظور مقابله با عدم اطمینان ایجاد
کرد و به عنوان مدلی برای اجرای پروژه المپیک ۲۰۱۲ لندن و مگاپروژه
Crossrail مورد استفاده قرار گرفت. یکی دیگر از عوامل کلیدی در مدیریت
پروژههای عظیم انتخاب اعضای تیمهای پروژهها از میان متفکران نوآور و
تشویق تیمها به حفظ انعطافپذیری است. به هر حال، یک پروژه عظیم از
پروژههای متعدد کوچکتر شکل گرفته است که هر یک توسط یک تیم پروژهای
اداره میشود. با سازماندهی و ایجاد انگیزه موثر، اعضا با سطوح مختلفی از
دانش و مهارتهای مربوط میتوانند به شرایط پویا، مشکلات پیشبینینشده و
فرصتهای پیش آمده واکنش مناسبی نشان دهند. این تیمها دانش و مهارتهای
موجود را به عنوان ابزاری برای تغییر روشهای قدیمی و ایجاد روشهای نوین
تلقی میکنند. در پروژه المپیک ۲۰۱۲ لندن، کمیته اجرایی المپیک استفاده از
رویکرد جدید را مد نظر قرار داده بود. یکی از اعضای ارشد این کمیته اشاره
میکند که شرایط پویای تیم به برخورداری از اعضای برتری بستگی دارد که
دارای نگرشی مناسب برای ارزیابی سریع و نهایتا تصمیمگیری هستند تا امکان
شناسایی مشکلات، بررسی آنها، تصمیمگیری و حرکت رو به جلو فراهم شود.
علاوهبر افزایش انعطافپذیری، ساختار تیمها باید از توان همکاری و غلبه
بر تنشهایی که در تمایلات و منافع متعدد طرفین ریشه دارند، پشتیبانی کند. ۳. تمرین و تکرار. ریسک مربوط به افزایش
هزینهها و تغییر زمانبندی پروژه با اتخاذ فناوریهای جدید در پروژههای
ترمینال ۵، المپیک، Crossrail و ترمینال ۲ به حداقل رسید. این فناوریهای
نوین پیش از معرفی و بهکارگیری در پروژههای مذکور به صورت آزمایشی یا در
فرودگاهای کوچکتر آزمایش شده بودند. برای مثال، پروژه سقف ساختمان اصلی
ترمینال یکی از نامطلوبترین بخشهای پروژه ترمینال ۵ بهشمار میرفت.
نگرانیهایی درخصوص بهکارگیری سازههایی با طول بیش از ۱۵۰ متر وجود داشت.
راهحل آزمایش این سازه در محلی دیگر بود. با پیادهسازی این سازه در
موقعیتی دیگر مدیران پروژه به ۱۴۰ نکته پی بردند که هر یک با یک برنامه
کاهش خطر پیشگیرانه مرتفع شده و امکان تسریع روند اجرای پروژه اصلی را
فراهم کرد. در نهایت، سازه سقف پروژه سه ماه زودتر از تاریخ مقرر به اتمام
رسید. در مقایسه، پروژه ترمینال ۵ در نخستین
روزهای آغاز بهکار از فقدان آزمایشهای اولیه مذکور رنج میبرد. با
ارزیابی تجربیات و مشکلات موجود در روند افتتاح پروژه ترمینال ۵، مدیران
پروژه ترمینال ۲ از فرآیندی جدید بهرهبرداری کردند: افتتاح آزمایشی. نکته
مهمتر اینکه افتتاح اولیه دو سال پیش از افتتاح رسمی پروژه انجام شد.
افتتاح آزمایشی ترمینال ۲ بهدست یک تیم تخصصی با عنوان «آمادگی عملیاتی»
انجام شد. این تیم فرآیند آغاز بهکار پروژه را در قالب ۱۸۰ مرحله آزمایشی،
با حضور ۱۴ هزار نیروی داوطلب و ۱۷۰۰ جلسه آموزشی اجرا کرد. افتتاح
آزمایشی پروژه حتی شامل ایجاد ماکتی از ترمینال برای آزمایش نرمافزار
احراز هویت مسافران هم میشد. علاوهبر این، پروازهای آزمایشی برای تست
فرآیند ورود و خروج خطوط هوایی به ترمینال انجام شد. ترمینال ۲ تنها پروژهای نبود که از
مشکلات افتتاح ترمینال شماره ۵ تجاربی کسب کرد. کمیته اجرایی المپیک لندن
در برنامهریزیهای خود با تعیین جولای ۲۰۱۱ به عنوان تاریخ تکمیل بخش
عمرانی پروژه، امکان آزمایش و تمرین واقعی رویدادهای المپیک لندن را یکسال
پیش از آغاز آن فراهم کرد. ۴. واسنجی مناسب ریسکها. یک مگاپروژه
شامل بخش بزرگی از اقدامات قابل پیشبینی، استاندارد و تکراری است که بارها
در قالب پروژههای دیگر انجام شدهاند. افزون بر این، هر پروژه عظیم
فرآیندهای نوین و ابتکاری متعددی را شامل میشود که برای نخستین بار اجرا
میشوند. این ترکیب مستلزم ایجاد تعادل است و مفهوم انعطافپذیری هدفمند
بهعنوان راهحلی برای تحقق آن بهشمار میرود. ایده اصلی شامل تقسیم یک
پروژه عظیم به پروژهها، ساختارها و فرآیندهایی است که هر یک بخشی متفاوت
از عدم اطمینان را هدف قرار میدهند. رویکرد انعطافپذیری هدفمند قراردادهای
مختلف و توافقات مشترکی را برای رسیدگی به چالشهای مختلف پیشروی تکتک
پروژهها امکانپذیر میسازد. همانطور که قبلا اشاره شد یک قرارداد با
بودجه متغیر، در صورت بالا بودن ریسک قابل اجراست. یک قرارداد با بودجه
ثابت، زمانی موجه است که سطح عدم اطمینان پروژه پایین باشد. المپیک ۲۰۱۲
لندن از رویکرد انعطافپذیری هدفمند به بهترین نحو ممکن استفاده کرد.
استفاده از قراردادهایی با بودجه ثابت برای رویارویی با شرایط قابل
پیشبینی و با هدف اشتراکگذاری ریسک و قراردادهای انعطافپذیر برای
پروژههای با شرایط کمتر قابل پیشبینی نظیر ساخت مرکز Aquatics لندن،
Velodrome و استادیوم المپیک. ۵. نوآوری از آغاز تا پایان. شکلگیری
بیانیهای منسجم در خصوص نوآوری، مدیران پروژه را در برنامهریزی، هماهنگی و
ارتباط با شرکای کاری از آغاز تا پایان پروژه یاری میرساند. شواهدی مبنی
بر اثبات این مدعا در پروژه Crossrail قابل مشاهده بود. این پروژه
«استراتژی نوآوری» برای فاز عمرانی پروژه را بهکار بست. استراتژی نوآوری
Crossrail که در سال ۲۰۱۲ اجرا شد، فرآیندی رسمی برای تشویق اعضای پروژه
نسبت به طرح ایدههای نوآورانه را فراهم میکرد. مدیران این پروژه در
همکاری با امپریال کالج لندن تیمی کوچک با هدف شناسایی، ارزیابی و توسعه
ایدههای جدید تشکیل دادند. این پروژه افزون بر این پلتفرمی دیجیتال و
آنلاین با نام «Innovate۱۸» توسعه داد تا اعضای داخلی و خارجی پروژه را
تشویق به معرفی، پیگیری و گزارش پیشرفت ایدههای طرحشده کند. نوآوریهایی
که به احتمال زیاد منافعی برای Crossrail در بر داشتند از شانس برخورداری
از حمایتهای جانبی از طرفین ذینفع برخوردار بودند. تا تابستان ۲۰۱۵،
برنامه فوق بیش از ۸۰۰ ایده جدید را دریافت کرد که طیف گستردهای از
حوزهها را شامل میشد. موفقیت طرح مذکور مدیران Crossrail را به این باور
رساند که شروع هر چه سریعتر پروژه مزیتهای بیشتری به همراه خواهد داشت.
هنگامی که اندی میچل مدیر برنامه Crossrail در سال ۲۰۱۴ به سمت مدیرعامل
پروژه احداث تونل Thames Tideway انتخاب شد، تصمیم به بهرهبرداری از
پلتفرم Innovate۱۸ گرفت. او همچنین بر این باور بود که همکاری با مدیرانی
که پس از تکمیل احداث تونل آن را مدیریت خواهند کرد موضوعی مهم است.
هزینههای بهرهبرداری از یک سیستم ریلی، فرودگاه یا تونل در طول چند دهه
بسیار بیشتر از هزینههای احداث آن است. بنابراین گروهی که وظیفه
بهرهبرداری و نگهداری از پروژه مذکور را برعهده خواهند داشت نقش قابل
توجهی در شناسایی و پیادهسازی طرحهای ابتکاری در فاز طراحی و البته کاهش
هزینههای آتی خواهند داشت. اتخاذ رویکردی انعطافپذیر بهرغم تعارضات و ریسک بالای مگاپروژهها
میتوان از برخی اصول ساده بهمنظور بهبود عملکرد استفاده کرد. پنج قانون
اشاره شده در مقاله حاضر مشوق نوآوری برای رویارویی با عدم اطمینان است.
انعطافپذیری بهعنوان ابزاری جهت تغییر بهشمار میرود که در عین حال ثبات
مورد نیاز برای تکمیل موثر پروژه را فراهم میکند. این قوانین هماهنگی
بیشتری به اقدامات نوآورانه، فعالیت گروهها و بخشهای مختلف درگیر در
فرآیند توسعه پروژه میبخشد. رویکردهای مدیریتی امروز قواعد ساده مدیریت
پروژه به روش سنتی با ویژگی بارز کنترل تجویزی و قراردادهای پیچیده و کمتر
انعطافپذیر را به چالش میکشند. منبع:اقتصاد آنلاین
یکی از واقعیتهای غیرقابل انکار و حتمی دنیای کسب و
کار و مدیریت این است که کارمندان و کارکنان یک شرکت هر چقدر هم از شرایط
کاریشان رضایت داشته باشند و محیط کاری فوقالعادهای در اختیار داشته
باشند باز هم دیر یا زود از مدیرانشان خواهند پرسید که «من از اینجا به
کجا میروم؟ و چه موقع زمان جابهجایی من از شغلی که هم اکنون دارم به
مقام بالاتر فرا میرسد؟» واقعیت این است که هر کارمندی میل به ترقی و رشد
دارد تا به پول و جایگاه بالاتر دست یابد و در این مسیر نیازمند کمک
مدیرانشان هستند. سوالاتی که در این زمینه مطرح
میشوند عبارت است از: «مدیران باید چه پاسخی به چنین کارکنانی بدهند؟»،
«آیا باید به کارمندان کمک کرد تا ارتقا یابند؟» و «بهترین عکسالعمل به
این خواسته کارکنان کدام است؟» در واقع، پاسخ واحد و صد درصدی به این
سوالات وجود ندارد. با این همه، راههایی برای دادن پاسخ درست و سازنده به
این سوالات وجود دارد که با توجه به شرایط و موقعیتها تعیین میشوند که
همگی حول محور «کمک به افرادی برای یافتن تناسب» متمرکز میشوند. یکی از
کارکردهای مدیران بزرگ این است که به افرادشان کمک کنند تا نقشهایی را
بیابند که در آنها به بهترین شکل بتوانند از استعدادهای طبیعی که درون خود
دارند، بهره ببرند و آن را پرورش دهند. به گزارش دنیای اقتصاد، کمک
بیشائبه مدیران به کارکنان در استفاده حداکثری از نقاط قوتشان شامل
مهارتها، دانش و استعدادها میتواند زمینه مساعدی را برای ارتقای هرچه
زودتر آنها فراهم آورد و همین شکوفایی و بهرهگیری حداکثری از استعدادها و
هدایت افراد به سوی موفقیت از جمله مهمترین مسوولیتها و کارکردهای مدیران
بزرگ است.این هدف و کارکرد اگر روی کاغذ تا حد زیادی ساده به نظر میرسد
اما در عمل و اجرا با چالشها و پیچیدگیهای فراوانی روبهرو میشود
چراکه با مقاومت شدید طرفداران و عادتکنندگان به تفکر سنتی مواجه میشود.
تفکر سنتی معتقد است که افراد باید از نقشهای کوچک و معمولی شروع کنند و
پس از کسب تجربیات فراوان به ایفای نقشهای پیچیدهتر اقدام کنند و در
مرحله بعد از طریق ارائه عملکرد خوب، شانس و اقبال کافی و ارتباطات سازنده،
از نردبان ترقی بالا روند. یکی از اشتباهات مرسوم در میان بسیاری از
مدیران این است که شرایط را به گونهای برای کارمندانشان فراهم میکنند که
برای بسیاری کارمندان، ارتقا یعنی دستیابی به دستمزد بیشتر، عناوین شغلی پر
طمطراق و نفوذ بیشتر. در حالی که مدیران بزرگ، کارمندان را به گونهای
هدایت میکنند که از نظر آنها ارتقای کاری مترادف است با افزایش امکان
افراد برای بهرهگیری از استعدادها، دانش و مهارتهایی که قبلا داشته یا
کسب کردهاند. آنها به گونهای رفتار میکنند که برای کارمندان ثابت میشود
تنها راه کسب اعتبار و منزلت اجتماعی، ارتقای مقام و پست نیست، بلکه با
درست انجام دادن نقشهای کنونی نیز میتوان برای خود کسب منزلت و احترام
کرد. مدیران بزرگ برای اتخاذ این استراتژی دلیل معقولی دارند: آنها شاهد
ارتقا یافتن کورکورانه و بیهدف افراد بسیاری بودهاند که به واسطه
ارتباطات یا مسائل خاص دیگر به سرعت نردبان ترقی را طی کردند اما به خاطر
فقدان استعداد، دانش و مهارتهای لازم برای ایفای نقشهای مهمتر و
پیچیدهتر دچار سقوط و تنزل رتبه حتی به سطحی پایینتر از گذشته شدهاند. بسیاری از مدیرانی که با پیروی از تفکر
سنتی اقدام به ارتقای کارکنان میکنند، معمولا دچار سه تفکر نادرست در این
زمینه میشوند که مدیران بزرگ و موفق با زیرکی این سه مورد را رد
میکنند.تصور نادرست اول این است: پیمودن پلههای بالاتر در نردبان ترقی از
عهده هر کسی که پلههای پایینتر را پیموده است برمیآید و با آموزشهای
جدید میتوان آن فرد را به پیمودن پلههای بالاتر سوق داد. مدیران بزرگ با
این نظر کاملا مخالفند و معتقدند که پیمودن یک پله از نردبان ترقی لزوما به
معنای آمادگی صد درصدی برای رفتن به پلههای بالاتر نیست چراکه به
استعدادها، مهارتها و دانش گستردهتری نیازمند است که برای خیلیها، داشتن
یا کسب آنها امکانپذیر نیست. دومین تصور نادرست و زیانبار در بطن
سیستمهای سنتی ارتقای کاری، این است که تنها با رسیدن به پلههای بالاتر
نردبان ترقی میتوان جایگاه و اعتبار بیشتری برای خود کسب کرد که این تفکر،
همه کارمندان حتی خودآگاهترین افراد را نیز دچار این وسوسه میکند که به
سمت ارتقا، آن هم به هر قیمت ممکن گام بردارند. این در حالی است که پستهای
عالی و بالاتر از نظر تعداد، بسیار محدود هستند و هنگامی که همه برای
رسیدن به آنها گام برداشتهاند، بهطور حتم، بسیاری از افراد در این راه
ناکام خواهند ماند و فقط افراد محدودی موفق به ارتقا یافتن خواهند شد که
این مساله باعث بروز اختلاف و تعارض در بسیاری از سازمانها است.مدیران
بزرگ برای جلوگیری از شکلگیری چنین تعارضی، راهحل فوقالعادهای دارند و
آن فراهم آوردن حداکثری جایگاه و احترام برای اغلب یا همه کارکنان است.
بهطور واضح، در چنین شرایطی افراد به خاطر کسب احترام و اعتبار صرفا به
دنبال ارتقای پست و مقامشان نخواهند بود. مدیران بزرگ به گونهای عمل
میکنند که هر کدام از افراد خود را قهرمان بلامنازع در ایفای همان
نقشهایی میبینند که در حال انجامش هستند. سومین و خطرناکترین تصور غلط در این میان
به واسطه این فرض نادرست شکل میگیرد که برخورداری کارمندان از تجربیات
بیشتر و متنوعتر موجب جذابتر به نظر رسیدن آنها از نظر دیگران خواهد شد و
سایر بخشها یا سایر شرکتها برای تصاحب و به کارگیری این افراد سر و دست
خواهند شکست. شیوع این تفکر در میان کارکنان میتواند آنها را به کاسبانی
تبدیل کند که همیشه منتظرند تا برای تصدی پستهای بالاتر دعوت شوند. مدیران
بزرگ به هیچ عنوان چنین عقیدهای را نمیپذیرند، به عقیده آنها شکار
مهارتها و تجربیات بازاری نمیتواند و نباید موتور محرکه و بالابرنده بر
نردبان ترقی باشد و نباید به آن تکیه کرد و باید برای رشد و تعالی راههای
دیگری را برگزید. منبع:اقتصاد آنلاین
رهبران موفق دارای ویژگیهای منحصر به فردی هستند که
آنها را از دیگران متمایز میکند اما این ویژگیها گدام است؟
سخنان شنیدنی مدیران موفقی که خصوصیات ناب خود را با ما در میان گذاشتهاند، میخوانید: ۱- ابتکار درست است تقلید کردن یکی از راههای تملق و
چاپلوسی است، ولی نه زمانی که شما یک رهبر سازمانی هستید، رهبران سازمانی
موفق همواره در مسیر خود نگاهی به نحوه مدیریت رهبران سازمانی موفق
داشتهاند. به گزارش دنیای اقتصاد، تجاربی که این افراد با پیروی از نحوه
عملکرد و رویکرد سایر رهبران سازمانی و ابراز حس وفاداری به آنها کسب
کردهاند، به آنها امکان میدهد حس سایرین را در هنگام کار کردن با افرادی
با مشخصات خود درک کنند. بنابراین از دیگران بیاموزید، شرح حال رهبران مورد
علاقهتان را بخوانید، کاردانی و ذکاوت آنها را فرا گیرید. اما هیچگاه
خلاقیت و ایدههای خود را نیز از دست ندهید و در نهایت به این نکته توجه
داشته باشید این شمایید که تصمیمات را اتخاذ میکنید. Jeremy Bloom موسس و مدیر عامل کمپانی Integrate ۲- انعطافپذیری یکی از باورهای نادرستی که وجود دارد این
است که رهبران بزرگ سازمانی در زمینههای اقتصادی خیال پردازان بزرگی با
تصمیمات قاطع از پیش تعیین شده در راستای هدفشان هستند. این کاملا بیمعنی
است. واقعیت این است که رهبران سازمانی باید ذهنی قابل انعطاف داشته باشند و
در مواقع لزوم خود را با ایدههای جدید تطبیق دهند. در مرحله راهاندازی
یک کمپانی به برنامهریزی بسیار اهمیت داده میشود و همچنین اهداف نیز
ثابت نمیمانند. شما باید روی بسط، گسترش و پایداری ارتباطات سرمایهگذاری
کنید. Daymond John مدیر عامل Shark Branding and FUBU ۳- قاطعیت زمانی که به مدرسه و کالج میرفتم، برای
جمع کردن پول بیشتر، معمولا داور مسابقات تفریحی بسکتبال میشدم. مربی که
این کار را یادم داد نصیحتی به من کرد که در دنیای حرفهای به این شکل
تعبیر میشود: «سریعا تصمیم بگیر، تصمیمت را با صدای بلند اعلام کن و
هیچگاه به عقب برنگرد.» گاهی مواقع، گرفتن یک تصمیم قاطع هرچند صحیح بودنش
مشخص نباشد، به نتایج درازمدت بهتری خواهد انجامید تا تصمیمات ضعیفی که به
نظر درست میآیند. Scott Hoffman مالک Folio Literary Managemnt ۴- خوش برخورد بودن هر کدام از ما خصوصیات خاص خود را دارا
هستیم و همگیمان نیز رفتارهای غیر واقعی را تشخیص میدهیم. هرچه بیشتر روی
ارتباطات کارآمد تمرکز کنید، انسان جذابتری خواهید بود تا اینکه فقط به
این موضوع که از دست دیگران چه کاری برایتان ساخته است اهمیت دهید. این
دقیقا چیزی نیست که یک رهبر بزرگ لازم داشته باشد، اما رویکردی است که برای
یک رهبرسازمانی قابل احترام ضروری است. Lewis Howes نویسنده کتاب پرفروش The School of Greatness ۵- قدرت و اختیار بسیاری از فلسفههای مربوط به رهبری، به
ما میآموزند که چگونه مانند قهرمانان ورزشی باشیم. بسیاری از تیمهای
موفق، لزوما بیشترین و بالاترین استعداد را دارا نیستند، اما آنها در کار
گروهی، ترکیب استعدادها و اعتماد به یکدیگر قوی هستند. برای ساختن یک تیم
غیرقابل دسترس و فوقالعاده، شما باید وظایف و قدرت را به دیگران نیز
واگذار کنید. سپردن مسوولیت به دیگران همیشه کار راحتی نیست. حتی میتواند
از اینکه خودتان آنها را به عهده بگیرید نیز دشوارتر باشد، ولی با
انتخابهای دقیق و پشتیبانی افراد میتوانید شاهد پیشرفت بیشتری باشید. این
راهی است که میتوانید استعدادهای دیگران را کشف کنید و آنها را به کار
گیرید. Shanon Pappasنایب رئیس ارشد Beachbody Live ۶- مثبت بودن برای رسیدن به افتخار و اهمیت، باید فرهنگ
خوشبینی را خلق کنید. همیشه پستی و بلندیهای زیادی پیش رویتان خواهند
بود، اما ترویج خوشبینی باعث میشود کسب و کار شما به جلو پیش رود. اما
نیاز به تذکر است که این موضوع احتیاج به بیباکی دارد. شما باید عمیقا به
این نکته که میتوان غیرممکن را ممکن ساخت اعتقاد داشته باشید. -Jason Harris مدیرعامل Mekanism ۷- بخشش و سخاوت هدف اصلی من همیشه این بوده است که بهترین
حالت خود را عرضه کنم. ما در ابعاد یک اجتماع وقتی رشد پیدا میکنیم که به
دیگران کمک کنیم خود را بسازند و در عین حال نظرات و عقاید شخصی خود را
نیز داشته باشند. -Christopher Perilli مدیرعامل Pixel Mobb ۸- پایداری سابقا یک مدیر موفق به من میگفت: «پشتکار
سختیها را شکست میدهد.» من بعد از کار کردن در فیسبوک، اینتل،
مایکروسافت و تاسیس کمپانی خودم، دو درس مهم را آموختم: همه کارهای موفق،
زمان میبرند و در هر صورت باید پایداریتان را حفظ کنید. چیزی که از شما
یک رهبر کامیاب میسازد این است که در موقعیتهایی که دیگران متوقف
میشوند، همچنان رو به جلو حرکت کنید. -Noah Kagan رئیس Sumo appsumo ۹- بینش درونی این بینش و دانایی درونی ماست که به
کمکمان میآید تا بتوانیم در میان مشکلات هر روزه، مهمترینشان را جدا
کنیم. شاید همان خرد و دانش فرد باشد، اما اگر به آن توجه کنید، با گذر
زمان بیشتر میشود، اما نکتهای که وجود دارد این است که ویژگی دیگری نیز
وجود دارد که در حقیقت خصوصیت کاملا ذاتی فرد است. وقتی که دارای خرد درونی
هستید، مانند یک نابغه عمل خواهید کرد و برعکس آن نیز صادق است، اگر دارای
بینش و خرد درونی نباشید مانند یک ابله شناخته خواهید شد. -Raj Bhakta موسس WhistlePig ۱۰- ارتباطات اگر دیگران از خواستههای شما باخبر
نباشند و مرتکب اشتباه شوند، این اشتباه شماست که آنها را برای افراد به
درستی توضیح ندادهاید. انسانهایی که من با آنها کار میکنم دارای
ارتباطات پایداری هستند. ارتباط یک عمل متوازنکننده است. شاید شما دارای
خواسته خاص و معینی هستید، اما اینکه در کارتان حالت همکاری را حفظ کنید،
مهمتر است. ما همیشه میخواهیم که دیگران ایدهها و فکرهای خود را به ما
بگویند و همین دلیل باعث شده است که همیشه افراد با استعداد را در کنار خود
داشته باشیم. Kim Kurlanchik Russen شریک تجاری TAO Group منبع:اقتصاد آنلاین
طرح بنویسید برای تشکیل یک تیم کاری خوب، به هدفی
واضح و قابل سنجش برای کاری که میخواهید انجام دهید نیاز دارید. به گزارش
دنیای اقتصاد، به همین منظور، نکتههای زیر را فراموش نکنید. استخدام خوب
به تنهایی کافی نیست: اگر از مدیران ارشد در مورد سبک رهبریشان سوال کنید،
احتمالا میشنوید که بیشتر آنها میگویند: «من بهترین افراد را استخدام
میکنم و بعد از سر راهشان کنار میروم.» این نظر خوبی است که در یک سطح
مشخصی منطقی به نظر میرسد. استخدام افراد مناسب مهمترین بخش از تشکیل یک
تیم قوی است و استقلال دادن به افراد یک عامل انگیزهدهنده عالی است. اما
مدیریت کردن تیم به این آسانی نیست. رهبران کسبوکار باید نقش فعالتری
داشته باشند تا مطمئن شوند گروه، همکاری خوبی با هم دارد و بر اولویتهای
درستی متمرکز میماند. برای ایجاد یک فرهنگ قوی از کار تیمی، چند محرک اصلی
وجود دارد؛ محرکهایی که اگر به خوبی اجرایی شوند، به طرز قابل توجهی
اثرگذار خواهند بود و رویکردهای آن برای هر تیم یا سازمانی، از پنج نفر تا
۵۰۰ هزار نفر قابل اجرا خواهند بود. نقشه واضح ترسیم کنید: رهبران کسبوکار
باید به تیمهای خود همان سوالی را جواب بدهند که کودکان قبل از شروع یک
مسافرت از والدین خود میپرسند: «کجا میخواهیم برویم و چطور میخواهیم
برسیم؟» به عبارت دیگر، هدف ما چیست و چگونه میخواهیم روند پیشرفتمان را
در این مسیر بسنجیم؟ پاسخ به این سوال در ابتدا ممکن است ساده
به نظر برسد، اما اغلب یکی از بزرگترین چالشهایی است که تیمها، واحدها و
شرکتها با آن مواجهند. موفقیت چه شکلی است؟ اگر قرار باشد تابلو امتیازی
نصب کنید که موفقیتتان را در طول زمان دنبال کند، این تابلو چه چیزی را
نشان میدهد؟ مشکل اغلب زمانی شروع میشود که رهبران کسبوکار ۵ یا ۷ یا ۱۱
اولویت را لیست میکنند. همانطور که جیم کولینز، نویسنده کتابهای پرفروش
مدیریت میگوید: «اگر بیش از سه اولویت دارید، در واقع انگار هیچ اولویتی
ندارید.» مشخص کردن این اولویتها و اینکه چگونه قرار است سنجیده شوند،
مهمترین کار رهبر تیم است، چون بیشترین کاری که هر کس انجام میدهد، از
این اهداف سرچشمه میگیرد. این اولویتها باید با دقت لیست شوند. کوچکترین
اشتباه محاسباتی میتواند تیم را در طول زمان از مسیرش دور کند. یک تابلوی امتیاز مشترک داشته باشید: مزیت
دیگر داشتن یک طرح ساده این است که هدف مشترکی ایجاد میکند که تمایل
افراد را برای شناخت خودشان بهعنوان بخشی از گروههای کوچکتر متعادل
میکند. مثلا یک تیم فوتبال را در نظر بگیرید. پستهای مختلف مثل مهاجم،
مدافع، خط نگهدار، دریافتکننده، هافبک تهاجمی و هافبک دفاعی در یک تیم
فوتبال وجود دارد. اما به خاطر اینکه هدف تیم واضح و مشخص است و اسکوربوردی
وجود دارد که نتایج تیم را به نمایش میگذارد، حس مشارکت در یک تیم
فوتبال، قویتر از حس مشارکت در شرکتها است. وقتی چنین اسکوربوردی وجود
ندارد، افراد روشهای خودشان را برای سنجش میزان موفقیت پیدا میکنند. اگر
شرکتی دارید که در آن هر کس میخواهد امتیاز خودش را به ثبت برساند، شاهد
تعارضهای پی در پی خواهید بود و این تعارضها هیچ کمکی به رسیدن به هدف
نمیکنند، بلکه فقط به دنبال گرفتن امتیاز هستند. به محض اینکه طرح
سادهای فراهم کردید، باید اولویتها را به تیمتان یادآوری کنید، حتی اگر
حرفهایتان تکراری باشد. قوانین راه در این راه به مجموعهای از ارزشها،
رفتارها و رهنمودهای فرهنگی نیاز دارید تا همه بدانند چطور باید با هم
همکاری داشته باشند. برای این منظور نکات زیر را در نظر بگیرید. فرهنگ تیمی خودتان را ایجاد کنید: هر
خانوادهای برای خودش ارزشهایی دارد، حتی اگر اعضای آن، این ارزشها را
به وضوح به زبان نیاورند. رفتارهای مشخصی وجود دارد که افراد یا به انجام
آن تشویق میشوند یا از آن منع میشوند؛ درست مثل قوانین راهنمایی و
رانندگی. تیمها هم تقریبا همینطور هستند. وقتی گروهی از افراد را گرد هم
جمع میکنند تا روی یک پروژه مشترک کار کنند، فرهنگی منحصر به خودشان ایجاد
میکنند. بهعنوان رهبر تیم، میتوانید رویکرد عدم مداخله را اتخاذ کنید و
امید داشته باشید که اعضای تیم، خودشان در طول زمان با هم جور میشوند.
اما میتوانید به دنبال فرصتهایی هم باشید که رهنمودهای مشترکی را برای
نحوه انجام کار مشترک به آنها نشان میدهد. برای ایجاد ارزشهای فرهنگی در
یک تیم، قوانین منسجم و مشخصی وجود ندارد. در برخی موارد، موسس شرکت یک
سری قوانین مختص خودش را به کارکنان القا میکند. در موارد دیگر، مدیران
ارشد تمرینهایی را به کارکنان محول میکنند تا آن را بهصورت پایین به
بالا در سازمان رواج دهند. موانعی که باید از آنها دوری کرد • لیستتان را طولانی نکنید. بیشتر افراد
بیش از سه کار را در روز نمیتوانند به خاطر بسپارند. پس فقط روی کارهایی
که برای سازمان یا گروه منحصر به فرد هستند و افراد را با هم متحد میکنند،
متمرکز شوید. • خاص بودن بهتر از مبهم بودن است. لیستهای ارزش معمولا
کلمات مشترکی مثل فضیلت و یکپارچگی را دربرمیگیرند. اما این مفاهیم کلی
میتوانند مشکلاتی ایجاد کنند. هر فردی تفسیر خودش را از کلماتی مثل احترام
و جرات دارد. این مفاهیم آنقدر گنگ هستند که به جای متحد کردن افراد، ممکن
است تفرقه ایجاد کنند. منبع:اقتصاد آنلاین
این روزها، کمتر کارمندی پیدا میشود که از «ارزیابی عملکرد سالانه» استقبال کند. مورد قضاوت و انتقاد قرار
گرفتن، آن هم از سوی کسانی که مافوق شما هستند، هم ترسناک است، هم استرس
آور. به همین علت، کسانی که ارزیابی عملکرد کارکنان را بر عهده دارند باید
بکوشند که این فرآیند، جامع و سازنده باشد. به گزارش دنیای اقتصاد، هر چه
این فرآیند موشکافانه تر و دربرگیرنده جزئیات بیشتری باشد، نتایج بهتری
خواهد داشت و بدون شک، انتخاب عبارات و اظهارنظرهای هوشمندانه میتواند
تفاوت بزرگی ایجاد کند. ارزیابی عملکرد باید چه چیزهایی را شامل شود؟ نقاط مثبت و منفی یک فرآیند ارزیابی بد میتواند به کاهش
بازدهی، تضعیف روحیه و حتی استعفای کارکنان منجر شود. بنابراین، باید علاوه
بر انتقادها و اظهارنظرهای منفی، با ارائه بازخوردهای مثبت و سازنده، این
فرآیند را تعدیل کنید. هدف از ارزیابی عملکرد، شناسایی زمینههایی است که
نیاز به بهبود دارند اما برای آنکه بتوانید با کارکنان خود ارتباط خوبی
داشته باشید، باید به نقاط قوت و موفقیتهای آنها نیز اقرار و تاکید کنید. اهداف و چشماندازها از آنجا که بسیاری از کسب وکارها پرمشغله
هستند، گاهی امکان بررسی عملکرد کارکنان بهصورت مجزا وجود ندارد. کارکنان
در حال انجام کارها بهصورت تیمی هستند، اما شاید نتوانید روند پیشرفت
تکتک آنها را زیر نظر بگیرید. طی دوره ارزیابی عملکرد، زمانی را به
گفتوگو با تکتک کارکنان اختصاص دهید. با کمک هم، اهداف شخصی اش را تعیین
کنید و درباره نقش او در محقق ساختن اهداف کلی سازمان صحبت کنید. به این
ترتیب آنها انگیزهای برای تلاش پیدا خواهند کرد. بازخورد مفید و سازنده گرچه نباید با کارکنان بر سر تک تک
جنبههای منفی عملکردشان جر و بحث کنید، اما باید به آنها فرصت دهید تا به
پیشنهادهای شما پاسخ دهند. این اقدام میتواند از مشکلات پنهان کسب وکارتان
پرده بردارد و میان شما و کارمندتان ارتباط برقرار کند. اگر به کارکنان
فرصت دهید که بهطور مستمر به شما بازخورد دهند، آنها قطعا برای شما احترام
بیشتری قائل خواهند بود. نمونههایی از عبارات ارزیابی عملکرد در گذشته میگفتند «قبل از آنکه حرف بزنی،
آن را مزمزه کن». این ضرب المثل نه تنها در روابط شخصی، که در روابط کاری
نیز کاربرد دارد، به خصوص در موقعیتهای حساسی مثل ارزیابی عملکرد. فرآیند
ارزیابی عملکرد باید دارای توازن باشد. بهعنوان مدیر یا سرپرست سازمان
باید بتوانید به کارمندان بازخورد سازنده ارائه دهید و موضوعاتی را مطرح
کنید که کاملا مشهودند. به این منظور، نظرات و تفسیرهای شما باید دقیق،
مختصر و مفید باشند. آنچه خواهید خواند لیستی از عبارات، نظرات و
بازخوردهای سازنده است که میتوانید در طراحی آزمونهای ارزیابی عملکرد،
بازخورد ۳۶۰ درجه یا خود ارزیابی کارکنان از آنها استفاده کنید یا هنگام
ارائه بازخورد به کارکنان بهعنوان بخشی از فرآیند ارزیابی و بهبود عملکرد،
از این نمونهها ایده بگیرید. این عبارات میتوانند هم در بازخوردهای مثبت
و هم در بازخوردهای منفی مورد استفاده قرار بگیرند. در اینجا، عملکرد
کارکنان از چند جهت مورد بررسی قرار گرفته، از جمله: مهارتهای ارتباطی،
دستاوردها، قابلیتهای آموزشی، مهارتهای میان فردی، مهارتهای اداری،
مهارتهای نوآوری، مهارتهای مشارکتی و غیره. مهارتهای ارتباطی هنگام ارزیابی مهارتهای ارتباطی کارکنان، میتوانید از این عبارات استفاده کنید: ۱. میتواند نظرات و انتظاراتش را بهطور موثر مطرح کند. ۲. ارتباط در هر سطحی را به خوبی مدیریت میکند (جریانهای ارتباطی موازی، رو به بالا و رو به پایین). ۳. گفتوگوهای گروهی را به خوبی پیش میبرد. ۴. سازمان را به تشکیل جلسات اقدام محور یا وظیفه محور تشویق میکند. ۵. ارزشها و سیاستهای سازمان را تبلیغ میکند، بدون آنکه واکنش منفی دیگران را برانگیزد. ۶. با مشتریان به خوبی ارتباط برقرار میکند. دستاوردها هنگام ثبت دستاوردهای کارکنان میتوانید از این عبارات استفاده کنید: ۱. توانست به اهداف «X» دست پیدا کند و از آن فراتر رود، با حاشیه Y. ۲. توانست به عملکرد مطلوب برسد، با خلوص نیت و تعهد کامل در زمینههایی مثل... . ۳. در اجرای پروژه «X»، نشان داد که در کار تیمی مهارت دارد. ۴. به واسطه عملکرد فوقالعادهاش در پروژه «X»، توانست مهارتش را در توسعه استراتژی و برنامهریزی تقویت کند. ۵. عملکرد کلی خود را تا «X» درصد افزایش داده است. ۶. در انجام فعالیتهای داخل و خارج از پروژه، مهارتهای «کنشگرایانه» از خود نشان داده است. توانایی آموزش و مربیگری هنگام ذکر مهارتهای مربیگری و آموزشی کارکنان، میتوانید از این عبارات استفاده کنید: ۱. همواره همکاران و همتایانش را راهنمایی و حمایت میکند. ۲. او نشان داده که واقعا به شنیدن و حل مشکلات کارکنان علاقه دارد. ۳. با استفاده از تکنیکهای آموزش صوتی برای حل مشکل X، ثابت کرده که در زمینه آموزش کارکنان مهارتهای بسیاری دارد. ۴. پیشنهاد داد که در حوزههای X، Y و Z کارکنان را بهطور مستمر آموزش دهد. ۵. با گوش دادن به مشکلات و دغدغههای کارکنان، توانسته است احترام و حمایت آنها را جلب کند. ۶. در حوزههای مرتبط با X و Y، فرصتهایی برای کارکنان ایجاد کرده است. مهارتهای میان فردی هنگام برشمردن مهارتهای میان فردی کارمند، این عبارات میتوانند سودمند باشند: ۱. میتواند با... رابطه کاری موثر برقرار کند. ۲. نیازهای همکارانش را درک میکند و به آنها پیشنهاد کمک میکند. ۳. اعضای تیم را به همکاری با یکدیگر تشویق میکند. ۴. فرهنگ سازمان را میپذیرد و به آن احترام میگذارد و سایرین را نیز به چنین رفتاری تشویق میکند. ۵. درک و اعتماد متقابل را در سازمان رواج میدهد . تواناییهای اداری در ارزیابی تواناییهای اداری کارکنان، میتوانید از این عبارات استفاده کنید: ۱. استراتژیهای او در رابطه با وظایف اداری، نتایج فوقالعادهای را به دنبال داشته است. ۲. همواره در حال بداهه پردازی و آزمایش وظایف و فعالیتهای اداری است. ۳. برای سهولت در انجام وظایف X، Y و Z، فرآیندهای جدیدی را پیشنهاد کرده است ۴. برای بازیابی اطلاعات از دست رفته یا پاک شده، سیستمهایی راهاندازی کرده است ۵. توانست اسناد اداری را به شیوهای موثر سازماندهی و نگهداری کند تا از دوباره کاری جلوگیری شود. مهارتهای نوآوری می توانید هنگام ارزیابی مهارتهای مربوط به نوآوری کارکنان از این جملات استفاده کنید: ۱. حتی در شرایط نامساعد نیز نوآوری میکند ۲. به دنبال راه حلهای خلاقانه است. ۳. در تعیین استراتژیهای نوآورانه نقش دارد. ۴. روحیه نوآوری را در میان اعضای تیم.تقویت میکند. ۵. در فعالیتهای نوآورانه حضور فعال دارد. مهارتهای مشارکتی با استفاده از این عبارات میتوانید مهارتهای مشارکتی کارکنان را شرح دهید: ۱. همه را به فعالیتهای تیمی تشویق میکند. ۲. برای افزایش مشارکت میان اعضای تیم، ایدهها و تکنیکهای جدید پیشنهاد میکند. ۳. با اعضای تیم ارتباط مستحکم برقرار میکند. ۴. ذاتا اهل مشارکت و هماهنگی با دیگران است. ۵. مهارتهای خود را با اعضای تیم به اشتراک میگذارد. توانایی تقسیم وظایف و واگذاری مسوولیت هنگام ارزیابی این مهارت در کارکنان میتوانید این عبارات را به کار ببرید: ۱. کارکنان را تشویق میکند که به تنهایی از پس حل مشکلات بر بیایند. ۲. کارکنان را تشویق میکند که الگوی دیگران باشند و تمامی منابع لازم برای نیل به این هدف را فراهم میکند. ۳. به کارکنان کمک میکند تا «دیده شوند». ۴. وظایف را طوری تقسیم میکند که میان وظیفه یک کارمند و تواناییهایش هماهنگی وجود داشته باشد. ۵. وظایف را بهطور دقیق و شفاف تقسیم میکند. حضور در محل کار برای ارزیابی وضعیت حضور کارمند میتوانید از این عبارات استفاده کنید: ۱. وقتشناس است و به موقع در جلسات حاضر میشود. ۲. به موقع به جلسات میرسد و همیشه آمادگی دارد ۳. طی دوره X، در محل کار حضور مستمر داشته است. ۴. مرخصیهایش را مطابق سیاستهای شرکت زمانبندی میکند. ۵. پروژهها را در موعد مقرر به پایان میرساند. مهارتهای پیشرفت برای ارزیابی این مهارتها میتوانید از این عبارات ایده بگیرید: ۱. بهطور کلی، همواره در حال پیشرفت و رشد بوده است . ۲. ذاتا این توانایی را دارد که روشهای مختلف پیشرفت را در ذهنش مرور کند. ۳. پیشرفت قابل توجه او در زمینه X باعث شد به نتایج خوبی دست یابد. ۴. همواره میتواند برای پیشرفت برنامهریزی کند. تجربه مشتری می توانیم صلاحیت یک کارمند در حوزه تجربه مشتری را این گونه توصیف کنیم: ۱. میداند چگونه با مشتری کار کند. ۲. با مشتریانی که با او در ارتباطند، رابطه مستحکم برقرار میکند. ۳. پشت تلفن، لحنی آرام و دوستانه دارد. ۴. همواره در حال پیشبرد استراتژیهای موثر در راستای بهبود تجربه مشتری است. ۵. دلسوز مشتریان است. ۶. به نگرانیهای مشتریان رسیدگی میکند ۷. در حوزه ارتباط با مشتری، از یک الگوی خاص پیروی میکند. مغرور نیست، بلکه تاثیرگذار است. ۸. با مشتریان بدقلق با احترام رفتار میکند. مهارتهای یادگیری هنگام ارزیابی مهارتهای یادگیری کارکنان میتوانید از این عبارات الهام بگیرید: ۱. نسبت به یادگیری روشها، تکنیکها و مهارتهای جدید اشتیاق دارد. ۲. به سرعت یاد میگیرد و خود را با تغییرات وفق میدهد. ۳. تجربیات و آموختههای خود را با کمال میل در اختیار همتایانش قرار میدهد . ۴. فرهنگ یادگیری را در تیم ترویج و تقویت میکند. قابلیت ابتکار برای بیان قابلیتهای ابتکار یک کارمند میتوانید از این عبارات استفاده کنید: ۱. توانایی خلاقیت در موقعیتهای چالشی ۲. توانایی بررسی راه حلهای جایگزین ۳. تلاش برای رسیدن به نتایج مطلوب از طریق آزمون و خطا ۴. ایدههای خلاقانه متعددی را مطرح و اجرا کرده است. ۵. به دنبال ایدهها و رویکردهای جدید است. مهارتهای مدیریتی و نظارتی در اینجا لیستی از عبارات را مشاهده میکنید که میتوانند برای توصیف مهارتهای مدیریتی کارکنان به کار روند: ۱. دائما در حال حمایت از اعضای تیم است. ۲. ارتباط رو در رو را میان اعضای تیم ترویج میکند. ۳. منابع لازم برای نیل به این هدف را در اختیار اعضا قرار میدهد. ۴. در دوران گذار سازمانی، از اعضای تیم حمایت میکند. ۵. ارائه بازخورد به موقع و بجا به کارکنان ۶. از کارکنانی که استحقاق دارند تشکر و قدردانی میکند. ۷. گوش شنوای کارکنان است و همواره برای حمایت از آنها در دسترس است. ۸. مراقب است که کارکنان نقشها و وظایف خود را درک کرده باشند. ارزیابی شواهد و حل مساله در اینجا عبارتهایی را مشاهده میکنید که میتوانند برای توصیف مهارت کارمند در حل مساله به کار روند: ۱. قادر به ارائه راه حلهای مبتکرانه است. ۲. به دنبال راه حلهای مبتکرانه است، با یک رویکرد عملگرایانه نسبت به حل مساله. ۳. به جای تمرکز بر نشانهها، مشکلات را درک و حل میکند. ۴. در دوران سختیها، میتواند راه حلهای جایگزین پیشنهاد کند. ۵. دارای مهارتهایی است که میتواند مشکلات را به فرصت تبدیل کند. بازدهی و مهارت در مدیریت زمان میتوانید برای وصف این مهارتها از این عبارات استفاده کنید: ۱. توانایی او در انجام (وظایف)، تحویل (پروژهها) و دستیابی (به اهداف) فراتر از حد انتظار است. ۲. بازدهی او فراتر از استانداردها است. ۳. نقش او در رشد و عملیات سازمانی قابل توجه است. ۴. یکی از ستونهای اصلی موفقیت در این واحد است. ۵. همواره کارها را در موعد مقرر به انجام میرساند. ۶. برای وقت دیگران احترام قائل است. ۷. هنگام برنامهریزی جلسات، هماهنگیهای لازم را انجام میدهد. پتانسیلها با استفاده از این نمونهها میتوانید پتانسیلهای کارکنان را شرح دهید: ۱. قادر به پذیرش سمتهای بالاتر با مسوولیتهای بیشتر است. ۲. به اندازه کافی قابل اعتماد است که پروژههای بزرگتر را با خیال راحت به او واگذار کنیم. ۳. توانایی تقویت و افزایش مهارتها از طریق شرکت در کلاسها و برنامههای آموزشی برونسازمانی دارد. ۴. این پتانسیل را دارد که برای پیشرفت حرفهای، مهارتهای جدید کسب کند. هنگام ارزیابی عملکرد کارکنان میتوانید
از این نمونهها و بازخوردها استفاده کنید. اما چند نکته را به خاطر داشته
باشید: به مفروضات اتکا کنید. برای هر یک از این نمونهها یک مصداق بیرونی
پیدا کنید، مثال یا نمونه بیاورید یا برای اثبات ادعای خود، به دادههایی
که در اختیار دارید استناد کنید. منبع:اقتصاد آنلاین
آخرین پست هادانستنی های بازاریابی و فروش(21)..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
پاورپوینت بازاریابی الكترونیكی..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
پاورپوینت راهنمای نگارش پایان نامه..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
راه حلی ساده برای از بین بردن استرس ..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
نقش کسب و کارها در آموزش مهارتهای شغلی ..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
۵ فناوری که صاحبان کسب و کار باید بشناسند ..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
چرا مدیران آلمانی شعبدهبازی یاد میگیرند؟ ..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
۵ نکته مشترک در انتخاب نام شرکتهای بزرگ ..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
بازنشستگی ١٠ساله با چشمبندی بیمههای عمر! ..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
قدم زدن در روستای صخرهای ۳هزار ساله ..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
لزوم توجه به برندها در چارچوب کلان/ کم توجهى ایران در حوزه برندسازى ..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
با ۱۰ میلیون تومان هم میتوان خودرو خرید؟..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
جشنی برای گلهای ارکیده ایران در خاستگاهش..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
پرچم دوم ما فرش دستباف است..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
قابلیت ویرایش به توییتر اضافه میشود..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
واتسآپ هم به تشخیص چهره هوشمند مجهز میشود ..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
رشد دوباره کاربران اسنپ چت ..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
تغییرات اساسی در راه وایبر!..........چهارشنبه 17 بهمن 1397
خلاصه کتاب اصول سرپرستی..........شنبه 29 دی 1397
ترجمه 44P آمیخته بازاریابی..........شنبه 29 دی 1397
همه پستها